در جهانی که پر از آشوب، بحران و فقدان قطعیت است، بی معنایی دیگر یک سوال فلسفی نیست، بلکه یک تجربه روزمره است. روانشناسی اگزیستانسیال به ما میآموزد که زندگی در جهان بی معنا نه یک فاجعه، بلکه فرصتی برای خلق معناهای شخصی و آزادی درونی است. در این مقاله بررسی میکنیم که چگونه میتوان بی معنایی را پذیرفت، با آن کنار آمد، و حتی آن را دوست داشت.
دوست داشتن بی معنایی!
«بیمعنایی را باید دوست داشت، باید دوست داشتنش را یاد گرفت.» این جمله میلان کوندرا، نویسنده و فیلسوف چکتبار، بسیار عمیق و پر از لایههای اگزیستانسیالی است.
بی معنایی در روانشناسی اگزیستانسیال چیست؟
در ادامه تفسیری بر این جمله از منظر روانشناسی مثبت اگزیستانسیال خواهم داشت که این گزاره جناب کوندرا چقدر واقعی و چقدر در زندگی قابل تأمل است:
۱. مواجهه با بیمعنایی: واقعیتی اجتنابناپذیر
فلسفهی اگزیستانسیال (سارتر، کامو، فرانکل) بر این نکته تأکید دارد که جهان ذاتاً بیمعناست. یعنی:
• هیچ معنا یا هدف ذاتی و مطلقی در جهان وجود ندارد.
• انسان باید خود معنا خلق کند یا در مقابل بیمعنایی مقاومت کند.
اما بیمعنایی یک واقعیت است، نه یک بیماری یا نقص. به همین دلیل نمیتوان صرفاً آن را انکار یا فرار کرد.
چگونه با بی معنایی کنار بیاییم؟
۲. دوست داشتن بیمعنایی: پذیرش عمیق
وقتی میگوییم «بیمعنایی را باید دوست داشت»، یعنی:
• باید از «حقیقت بیمعنایی» دست نکشیم.
• آن را نه فقط تحمل کنیم، بلکه پذیرش فعال و آگاهانه داشته باشیم.
• این پذیرش ما را از درد و اضطراب ناشی از تلاش برای یافتن «معنای مطلق» رها میکند.
مثل «آموزههای آلبر کامو» که در «افسانه سیزیف» میگوید:
«باید سیسیفوس را خوشحال فرض کنیم.»
زیرا او با پذیرش تراژدی سنگ بیپایانش، زندگیاش را به یک اعتراض زیبا و آزادانه تبدیل میکند.
معنای زندگی در جهان بی معنایی از نگاه اگزیستانسیالیسم
۳. دوست داشتن بیمعنایی به معنای آزادی و قدرت است
وقتی بیمعنایی را میپذیریم و حتی دوست داریم، یعنی:
• خود را از بند نیاز به معنای قطعی رها میکنیم.
• به این نتیجه میرسیم که معنای زندگی اختیاری و خلقشده است، نه داده شده.
• آزادی واقعی در همین لحظه رخ میدهد، جایی که دیگر نیازی به تأیید بیرونی یا تضمینهای غیر واقعی نداریم.
• این پذیرش ما را در برابر پوچی و ناامیدی مقاوم میکند، چرا که دیگر نیازی به مبارزه دائمی نداریم.
۴. دوست داشتن بیمعنایی یعنی گشایش به «معناهای شخصی»
وقتی بیمعنایی را دوست داریم، در واقع فضای آزاد برای خلق معناهای کوچک و فردی باز میشود:
• لذتهای ساده، عشق، هنر، خلاقیت، اخلاق شخصی.
• این معناها ممکن است موقتی، شکننده یا ناقص باشند، اما آزادانه و از دل خود ما برمیآیند.
دوست داشتن پوچی؛ آزادی در دل فقدان معنا
۵. تفسیر نهایی اگزیستانسیال
دوست داشتن بیمعنایی یعنی:
«در جهان بیمعنی، حضور داشتن، زیستن، و حتی رقصیدن در دل پوچی»
یعنی پذیرفتن ناپایداری، عدم قطعیت، و نبود تضمین، اما با عزت نفس، شجاعت، و آزادی.
اگر بخواهم خیلی خلاصه این جمله میلان کوندرای عزیز را توضیح بدهم، از این قرار خواهد بود که:
«بیمعنایی را مخصوصاً در دوران بحران نه یک تهدید، بلکه یک فرصت برای آزادی و خلق معنا ببینیم و یاد بگیریم که عاشق این آزادیِ ترسناک و رهاییبخش باشیم»
پیمان رحیمی نژاد
روانشناس و پژوهشگر روانشناسی مثبت اگزیستانسیال