در دل هستی، هیچکس بهاندازه فضا نمیتواند ما را به کشف معنای وسعت رهنمون شود؛ جایی که تفاوتها محو و آگاهی گسترده میشود.
فضا؛ راهی به سوی کشف معنای وسعت و بیکرانگی
معلم سوم: فضا- معلم وسعت و بیکرانگی
فضا در همه جا حاضر است. ما در آغوش او زندگی میکنیم. در این پهنه بیکران، ابرها میآیند و میروند، ستارگان میدرخشند، سیارات میچرخند و توفانهای گرد و غبار برمیخیزند، اما هیچ یک نمیتوانند بر دامن پاک فضا گرد نشانند. کهکشانهای بسیاری هست و ما مانند غباری در این بیکرانگی حضور داریم. کهکشان و فضا برای خورشید، ماه، زمین و همه ستارگانِ پیدا و ناپیدا جا دارد و همچنان نامحدود و بکّر باقی مانده است. فضا یک گشودگی بی انتها دارد. روح والا نیز چنین است؛ گرچه در کالبد تمام آفریدگان جاری است، از انسانها تا همه موجودات گرفته، اما به هیچ یک آلوده نمیشود.
همچون فضا که در همه جا جاری است، روح نیز در تمام هستی جاری است؛ بیکران و بیانتها.
چگونه وسعت ذهن را از فضا بیاموزیم؟
فضا به من آموخت که میان همه چیز باشم اما به هیچ چیز تعصب نداشته باشم. روح انسان نیز میتواند بیمرز و آزاد باشد بدون اینکه تحت تأثیر یا زندانی لذتها و دردها قرار گیرد. او به من آموخت من باید برای همه تفاوتها و گوناگونیهای هستی جایی در جهانم داشته باشم و فقط از آنچه در درونم جمع کردهام تاثیر نپذیرم. همه چیزهای دیدنی و نادیدنی، زیباییها و زشتیها، دوست داشتنیها و دوست نداشتنیها و همه تاریکیها و روشناییها جایی مناسب در درون من دارد. اما آنها توانی یا اثری برای محدود کردن هُشیاری و گسترهی اندیشهی من ندارد.
چه عذر و بهانه دارد ای جان
آن کس که ز بینشان نشان گفت
صد گونه زبان زمین برآورد
در پاسخ آن چه آسمان گفت
” مولوی”
ای ماه اگر باز بر این شکل بتابی
ما را و جهان را تو در این خانه نیابی
از عقل دو صدپر دو سه پر بیش نماندهست
و آن نیز بدان ماند که در زیر نقابی
” مولوی”