مرگ، فقط پایان زیستن نیست؛ آینهایست برای معنا دادن به زندگی.
در جهانی که پر از فقدان و بیپناهیست، مرگ اگر فهمیده شود، میتواند آغازِ زندگی اصیل باشد.
از منظر روانشناسی مرگ، مواجهه با فنا نه تهدید، بلکه فرصتی برای رشد، شفقت و انتخابی اصیل در زیستن است.
هنر زیستن و مردن: تأملی اگزیستانسیال بر مرگ، همدلی و شفقت
این روزها رنگ و بوی مرگ و ترس از مرگ و ترس از دست دادن عزیزان در اتمسفر روزانه ما هر روز تکرار می شود.
در شرایط بحرانی مثل جنگ، ترس از دست دادن نه فقط طبیعی، بلکه نشانهای از پیوند عمیق تو با زندگی، انسانها و ارزشهاست.
این ترس، در چارچوب روانشناسی مرگ قابل فهم است؛ ترسی طبیعی که از پیوند عمیق انسان با زندگی و ارزشها برمیخیزد.
اگزیستانسیالیستها مثل اروین یالوم میگویند که اضطراب، بخشی گریزناپذیر از بودن در جهان ماست — خصوصاً وقتی مرگ، بیمعنایی یا بیپناهی خودش را به ما نشان میدهد.
در نگاه روانشناسی مرگ، اضطراب مرگ اگر دیده و پذیرفته شود، میتواند تبدیل به منبعی برای آگاهی، معنا و انتخاب اصیل شود.
مرگ، همدلی و هنر زیستن اگزیستانسیال
“هنر زیستن، بدون هنر مردن ممکن نیست. انسان نمیتواند زندگی کند اگر نداند چگونه باید بمیرد. بنابراین هر مرگی هنر مردن را نشان نمیدهد، دقیقاً به همان صورت که هر زندگیای مظهر هنر زیستن نیست.”
این گزاره، ما را با یکی از ژرفترین پارادوکسهای هستی انسان مواجه میکند: ما تنها زمانی واقعاً زندگی میکنیم که مرگ را فهمیده باشیم. مرگ نه پایان زندگی، بلکه آیینهای برای آن است—و آنکه از مرگ میگریزد، بهواقع از خودِ زندگی میگریزد.
در آثار سارتر نیز، ردپای نوعی روانشناسی اگزیستانسیال مرگ دیده میشود که ما را با هستی خود و دیگری مواجه میسازد.
ژانپل سارتر در هستی و نیستی (1943) بیان میکند که رابطه ما با دیگران، نه یک رابطه دانستنی یا شناختی، بلکه رابطهای وجودی است؛ رابطهای میان “هستی” و “هستی”.
ما تنها از طریق مرگ دیگری است که مرگ خودمان را «درکپذیر» مییابیم.
مرگ دیگری، با تکاندادن بنیادهای «هستی با-دیگری»، ما را با بیپناهی وجود خودمان روبهرو میکند.
روانشناسی مرگ از نگاه یالوم، کامو و سارتر
از سوی دیگر، آلبر کامو با رد هر نوع امید متافیزیکی، به ما نشان میدهد که همبستگی انسانی تنها پاسخ ممکن در برابر پوچی مرگ است. در «تأملاتی درباره گیوتین»، کامو مینویسد:
«اگر عدالت در این جهان معنایی داشته باشد، معنایی جز به رسمیت شناختن همبستگی ندارد.»
همبستگی در ذات خودش نمیتواند جدا از شفقت باشد. آلبرکامو هم به مفهوم شفقت در رویارویی با مرگ پافشاری میکند. کامو به خوبی میداند شفقت خشونت را در جهان از بین نمیبرد، اما تا حدی میتواند امید و زایندگی را به انسان برگرداند.
شفقت یک احساس اخلاقی است که ما را راهنمایی میکند تا در رنج دیگران در زندگی و مرگ سهیم شویم.
شفقت؛ زبان انسانی برای مواجهه با فنا
شفقت حرمت نهادن به رنج دیگری است بدون این که لزوماً برای آن شخص ترحمی به خرج دهیم. به تعبیری شفقت نه ترحم که حرمتگذاری به رنج دیگری است.
شفقت، واکنشی نیست به ضعف دیگری، بلکه پاسخی است به وضعیت مشترک انسانی؛
در موقعیتهای بحرانی مانند جنگ، پاندمی و زلزله ما در رنج، فنا و مرگ با یکدیگر شریکیم، حتی اگر مسیر زندگیمان متفاوت باشد. و همین شفقت است که خشونت را نابود نمیکند، اما امید را بازمیگرداند.
ریشهی رفتارهای دلنشین برخی از مردم ایران در یاریرسانی و کمک به همدیگر در دوران سخت و تلخ امروز در همین اصل شفقت مربوط میشود و انگار سپری قدرتمند و ریشهدار است که به اندازه تاریخ فرهنگی این مرز و بوم است.
به قول استاد شفیعی کدکنی عزیز که سایهشان مستدام باد:
پيش از من و تو بسيار بودند و نقش بستند
ديوار زندگی را زينگونه يادگاران
وين نغمه محبت بعد از من و تو ماند
تا در زمانه باقيست، آواز باد و باران
شفقت، به تعبیر اگزیستانسیال، زبان انسان فانی برای گفتوگو با انسان فانی دیگر است.
وقتی دیگران میمیرند، ما نهتنها اندوهگین میشویم، بلکه یادمان میافتد که ما نیز میمیریم. اگر در این لحظه بتوانیم دست دیگری را بگیریم، نه برای نجات، بلکه برای همراهی، آنگاه هنر مردن در دل هنر زیستن شکوفا میشود.
از منظر روانشناسی مرگ، هنر زیستن بدون تأمل در فنا، ناقص و سطحی خواهد بود.
در این دوران سخت و پر فشار ایران عزیز؛ همزیستی درد و معنا، زندگی و مرگ، انزوا و همبستگی مردمان ماست که انسان، اصیلترین شکل بودن را تجربه میکند.
بهقول کامو:
«انسان در جهان بیمعنا تنها نمیماند، اگر به رنج دیگری گوش دهد.»
درک مرگ، آغاز زیستن آگاهانه
همدلی، شفقت و آگاهی از مرگ، در کنار هم، بنیان زیستی اصیل را در چارچوب روانشناسی مرگ بنا میکنند.
باید بگویم:
- هر مردنی، هنر مردن نیست؛ همانطور که هر زیستی، هنر زیستن نیست.
- زیستن در آگاهی از مرگ، نه به قصد ترس، بلکه به قصد شفقت و اصالت، مسیر واقعی زندگیست.
- در جهانی که مرگ و رنج حضور دارند، تنها شفقت، همبستگی و همدردی است که میتواند رنج را معنا ببخشد.
- هنر زندگی از جایی آغاز میشود که مرگ را انکار نمیکنیم، بلکه درکش میکنیم.