کوچینگ چیست؟ آشنایی با 20 اصل کوچ حرفه‌ای

پیمان رحیمی نژاد

روان‌شناس و‌ پژوهشگر روانشناسی مثبت اگزیستانسیال

روانشناسی|رشد فردی
بدون دیدگاه
کوچینگ چیست

کوچینگ چیست؟ آشنایی با 20 اصل کوچ حرفه‌ای

پیمان رحیمی نژاد

روان‌شناس و‌ پژوهشگر روانشناسی مثبت اگزیستانسیال

روانشناسی|رشد فردی
بدون دیدگاه

اگر مربی یا کوچ باشید، و یا به دنبال یک مربی باشید، احتمالا حداقل یکبار به این سوالات فکر کردید:

کوچ کیست؟

کوچینگ چیست؟

کوچ فردی، بیزینس کوچ و لایف کوچینگ چه تفاوتی دارند؟

بیزینس کوچینگ و کوچ سازمانی چه کار می‌کنند؟

برای پاسخ اینگونه سوالات با پیمان رحیمی نژاد، روان درمانگر، پژوهشگر روانشناسی مثبت اگزیستانسیال و دانش‌آموخته مربی‌گری موسسه جان ویتمور انگلستان همراه باشید.

لازم به یادآوری هست که با توجه به اینکه واژه کوچ به جای مربی و کوچینگ به جای مربیگری مصطلح شده و رایج است و ذهن مخاطب بیشتر با کوچ و کوچینگ آشناست، ما هم در تمام طول مقاله، سعی بر استفاده از همین واژگان را خواهیم داشت.

در صورتیکه Coach و Coaching به غلط مصطلح و بصورت کوچ و کوچینگ بیان می‌شوند و واژه درست مربی و مربیگری می‌باشد.

کوچینگ چیست؟

بنا به تعریفی که از سوی فدراسیون بین المللی مربیگری (ICF/International Coach Federation) ارائه شده؛

کوچینگ(Coaching) شبیه به شراکتی است که به مراجعین در راستای دستیابی به خواسته‌های شخصی و حرفه‌ای یاری می‌رساند. بر عمق یادگیری مراجعین افزوده، به تسریع در اجرای خواسته‌ها و افزایش کیفیت زندگی آنها می‌پردازد.

کوچ (Coach) حمایت می‌کند، قدرت می‌دهد و فرد را پاسخگو می‌داند، او کمک می‌کند که به تعریف تصورات خود و اجرای متعهدانه آن پرداخته و به علایق خود دست یابد.

کوچ در راستای تحقق رویای مراجعین گام برمی‌دارد و در یک کلام: کوچینگ، زندگی شما را از جایی که در حال هستید به جایی که دوست دارید باشید، هدایت می‌کند.

کوچینگ امروزه یکی از سریع ترین حرفه های رو به رشد در جهان است و طبق برآوردها، ۳۰ هزار کوچ در جهان وجود دارد.

کوچینگ در اواسط سال ۱۹۸۰ میلادی توسط توماس لئونارد در ایالات متحده آمریکا ایجاد شد. از آن پس رشد و گسترش آن در بریتانیا، ژاپن، کانادا، استرالیا، سنگاپور، و نیوزیلند ادامه یافته است.

با آنکه ارزش آن بیشتر و بیشتر و بصورت گسترده‌ای مورد تایید قرار گرفته است، شنیدن ایده‌های مختلف افراد درباره شمول (ترکیب) دقیق کوچینگ جالب است. بنظر می‌رسد که بسیاری از افراد، کوچینگ را با روان درمانی و یا مدیریت پیوند داده و تصور می‌کنند که کوچینگ، در رابطه با حل مشکلات آنها است و نه افزایش پتانسیل ایشان.

همانند مربیگری ورزشی افراد می‌دانند که کوچینگ حرفه‌ای در رابطه با رسیدن به اهداف است، اما هنوز گاهی اوقات پی نمی برند که چگونه این امر می‌تواند در زندگی خصوصی و حرفه‌ای آنها بکار برده شود.

کوچینگ در رابطه با یافتن وضوح، الهام و انگیزه برای پیش رفتن و حرکت از کلافگی به شیفتگی، از شک به اعتماد و از ترس به اطمینان است.

مشغله فکری اصلی برای بسیاری از افراد این است که چگونه و چرا باید کوچینگ را بررسی کرده و امتحان کنند.

روند جالبی که ممکن است از آن مطلع بوده و یا نباشید این است که تعداد زیادی از سازمان ها و شرکت های بسیار موفق، شروع به بهره گیری از برنامه های کوچینگ جهت بالا بردن امتیاز و رشد سازمانی خود نموده و یا قبلاً اقدام به استفاده از برنامه های کوچینگ کرده اند.

کوچینگ فردی یا کوچینگ سازمانی

این سازمان ها، مزایای بلند مدت پشتیبانی و رشد مهمترین منابع شان که همان مجریان عالی رتبه شان هستند را می‌دانند. اکنون کارکنانی که دارای عملکرد عالی هستند و نیز رهبران در حال ظهور و مدیران رده متوسط، به بررسی کوچینگ انفرادی تشویق و ترغیب شوند.

این به نوبه خود منجر به موفقیت سازمانی می‌شود و احساسات واقعی احترام، انگیزه و ارزش را می‌سازد.

کوچینگ مدیران سطح بالا شامل مرحله تغییر شغل (career)، نتیجه رسانی، اجرای پروژه، ارتباطات موثر و رهبری فردی می‌باشد.

کوچینگ اجرای پروژه (project coaching) بیشتر درباره قوی شدن در طرز مدیریت یک گروه برای دستیابی به موثرترین نتایج ممکن می‌باشد؛

کوچینگ نتیجه بخش (performance coaching) و عملکرد محور روی بالا بردن پتانسیل در بافتی خاص متمرکز بوده و کوچینگ انتقالی (Transitional coaching) متمرکز بر فرصت ها و تغییرات شغلی می‌باشد.

لایف کوچینگ یا مربیگری زندگی

از طرف دیگر مربیگری زندگی یا لایف کوچینگ (Life coaching)، گزینه رو به رشد دیگری است که افراد برای رسیدن سریعتر به تمایلات و اهداف شخصی خود بیش از روش های دیگر به آن گرایش دارند.

مشابه مربیگری در امر تغییر شغل (بیزینس کوچینگ)، کوچینگ زندگی علاوه بر زندگی شخصی، بگونه‌ای طراحی شده است تا بتواند بطور موثری به مدیریت در حوزه های عملکرد تجربه شده به افراد کمک نماید.

به عنوان یک کوچ مدیران سطح بالا، ورود به حوزه کوچینگ زندگی در حین کار همزمان با اهداف رهبری یا شغلی، متداول است.

لایف کوچینگ و کوچینگ مدیران، هر دو برای کمک به افراد در سطوح مختلف، مناسب هستند. انواع مسائل و موضوعات معمول، عبارتند از شخصیت، ارزش ها، عقاید، رفتارها و نیز قابلیت ها.

تفاوت کوچ با مشاور و روان درمانگر

لازم است خاطرنشان شود که نباید کوچینگ را با مشاوره و روان درمانی اشتباه کرد. برای کوچ چگونگی دستیابی فرد به موقعیت فعلی اهمیت ندارد، آنچه مهم است، خواسته او برای آینده می‌باشد.

مشاوره بر اساس مجموعه‌ای از معلومات، به ارائه توصیه به فرد می‌پردازد و روان درمانگر به کنکاش در تجربیات گذشته، احساسات و ضعفهای او همت می‌گمارد.

این در حالی است که کوچینگ با تمرکز روی نقاط قوت فرد به تایید و حمایت از تفکر دقیق پرداخته و معلومات، ایده‌ها و اهداف فرد را به سمتی هدایت می‌کند که وارد عمل شده و شروع به ایجاد تغییرات در راستای دستیابی به خواسته‌ها نماید.

کوچینگ ضمن توانبخشی به فرد در جهت دستیابی به نتیجه خاص خود با روشن کردن موقعیت شخص در تمام گام های زندگی در راستای اهداف موردنظر، او را به پیش می‌راند.

کوچینگ به جای آن که توجه خود را به خطاها و اشتباهات معطوف کند، به تقویت آنچه را که صحیح است می‌پردازد.

به عنوان یک پژوهشگر حوزه روان شناسی مثبت نگر و کسی که هم تجربه کوچینگ در سازمان های مختلف ایرانی را دارد و هم در زمینه روان‌درمانی مشغول به فعالیت است، معرفی مرزبندهای علمی بین کوچینگ و روان‌درمانی برای استفاده از هر دوی این بازوهای پرتوان برای سعادتمندی یک فرد، بیش از پیش ضروری است.

کوچ کیست

تفاوت های بین کوچینگ و روان درمانی

بیسواس به عنوان یک روان شناس مثبت نگر توانمند درباره تفاوت های بین کوچینگ و روان درمانی مباحثی را مطرح کرده است. واضح ترین تفاوت میان این دو مربوط به ماهیت کار و افراد مراجعه کننده می‌باشد.

مراجعین کوچینگ، افراد توانمند و عمدتا عاری از آسیب های روان شناختی هستند یا در این زمینه دچار مشکلات عادی هستند. هم چنین کوچینگ به عنوان روشی برای بهبود عملکرد افراد توانمند استفاده می‌شود.

در حالی که در روان درمانی، درمان اختلالات روانی مد نظر می‌باشد و درمانگر صاحب صلاحیت به دنبال کشف ابعاد پنهان آسیب زای فرد و دادن بینش به او برای مواجهه و درمان آن می‌باشد.

در بین گرایشات و شاخه های مختلف علم روانشناسی، روانشناسی مثبت نگر (به غلط مصطلح روانشناسی مثبت گرا) به عنوان رویکردی جدید توانسته است نگرشی نو در مسیر شناخت انسان فراهم کند.

کوچینگ با روان شناسی مثبت کاملا همسو و سازگار است و همان طور که سلیگمن در سال 2002 توصیف کرد، روان شناسی مثبت، “روان شناسی توسعه فرصت ها” می‌باشد.

ویلیام گلاسر نظریه پرداز روان شناسی و بنیانگذار واقعیت درمانی و تئوری انتخاب در جایی به خوبی اشاره کرده است که:

هنوز صدای استاد راهنمایم دکتر جی. ال. هرینگتون ماهرترین روان پزشکی که می‌شناسم را می‌شنوم که می‌گفت: اگر تمام متخصصان رشته ی ما ناگهان ناپدید شوند دنیا متوجه غیبت آنها نمیشود.

اگر هدف روان پزشکان کاهش بدبختی و ناخشنودی در دنیا و کمک به مردم برای بهتر کنار آمدن با یکدیگر است، تلاش های آنها چندان موثر نبوده است.

برای نیل به این هدف نیازمند روانشناسی جدید هستیم. روشی که به جای کنترل بیرونی از کنترل درونی افراد نسبت به خود استفاده کند.

یکی دیگر از تفاوت های برجسته بین کوچینگ و روان‌درمانی بر ماهیت ارتباط بین مراجعین استوار است.

روان‌درمان ها برای کسب تخصص در تشخیص و درمان اختلالات روانی آموزش می‌بینند، در حالی که کوچ ها به عنوان تسهیل کننده در ارتباط مراجع‌محور عمل می‌کنند و تسلط و قدرت ویژه‌ای ندارند. جلسات کوچینگ بر اهمیت ارتباط مراجع‌محور تأکید دارد و در آن مراجع، فهرست ها و نتایج دلخواه را تعیین می‌کند.

در واقع این تمایز به عنوان مهم ترین اثربخشی کوچینگ (ویتمور و همکاران، 1998) در نظر گرفته می‌شود و کوچ ها برای دادن بازخورد یا بیان مشاهداتشان اجازه می‌گیرند. نتیجه ی این کنش‌ها، معمولا رابطه ی غیر رسمی تر و گفت و گو محور است و در آن شوخ طبعی، خود افشایی کوچ وجود دارد.

تفاوت دیگر بین کوچینگ و روان‌درمانی در استفاده از تکنولوژی برای انتقال خدمات است، کوچ ها نسبت به روان‌درمانگرها علاقه ی بیشتری به استفاده از تکنولوژی شامل؛ ارزیابی های آنلاین، تماس از طریق ایمیل و جلسات کنفرانس تلفنی دارند.

در واقع، تمایل زیادی برای بهره بردن از تکنولوژی در تمرین های بالینی نیز وجود دارد؛ از پژوهش گرفته تا مداخلات رفتاری (جرم و همکاران، 2000) ولی کوچ ها تاکید بیشتری بر استفاده از تکنولوژی برای ارائه ی خدمات خود دارند.

در عین حال شباهت های قابل توجهی بین درمان سنتی و کوچینگ وجود دارد. در مرکز، هر دوی آن ها روابط حرفه‌ای است و برای رشد مراجع از طریق برهم کنش های بین فردی تلاش می‌شود. پایه ی هر دو بر مبنای تغییر و سود بردن از درک ماهیت تغییر فیزیولوژیکی (پروچسکا، نورکروس و دی کلمنته، 1995) است.

هر دو در تلاش برای یافتن و غلبه بر مشکلات روزمره هستند، کوچینگ در موضوعات حل مساله، رفتاری، شناختی با روان درمانی مشترک است. در حقیقت تعدادی از تکنیک های شناختی-رفتاری با کار کوچ ها منطبق شده است (پالمر و گیلنستن، 2008).

چگونگی ارتباط بین کوچینگ مثبت و روان درمانی

جنبه‌های دیگری از کوچینگ کاملا با تمرین‌ها و تلاش‌های روان درمانی سازگار است. نخست آن که مراجعین از تمرکز مثبت بر کوچینگ لذت می‌برند، زیرا کوچینگ و به ویژه کوچینگ مبتنی بر روان شناسی مثبت نگر، با هدف “تشخیص مثبت” از تعیین نقاط قوت، منابع و موفقیت ها استفاده می‌کند.

ارزیابی های بر اساس نقاط قوت و قدرت پیشرفت مداخلات می‌تواند برای درمانگران مفید باشد (لینلی، 2008). در ثانی، کوچینگ یک رویکرد گسترده است که همه‌ی مراجعین را در بر می‌گیرد.

در کوچینگ تمایل به تمرکز بر اهداف، روابط، مهارت ها، تردیدها و بسیاری از زمینه های رشد وجود دارد. با وجودی که درمانگران با تجربه با این اصطلاح: “درمان فرد و نه تشخیص” آشنا هستند، تأکید بر درمان آسیب های روان شناختی ممکن است گاهاً حیطه ی توجه بالینی سودآور را محدود سازد.

در این زمینه، کوچینگ ابزارهای مشابه بسیاری ارائه می‌دهد و فلسفه “روان‌درمانی مثبت نگر” را مشخص می‌کند (سلیگمن، رشید و پارکس، 2006؛ سلیگمن، 2002). و در نهایت، سنجش رضایت مندی مراجعین در جلسات متداول کوچینگ می‌تواند سازنده باشد.

با وجودی که اکثر درمانگر ها پیشرفت مراجع را ارزیابی می‌کنند، کوچ ها تمایل دارند هم پیشرفت و هم رضایت مندی مراجعین را بسنجند.

این که کوچ در ابتدای جلسه هدفی را تعیین کند و در انتهای همان جلسه پیشرفت و نحوه ی دستیابی به آن هدف را بسنجد امری غیر معمول است. مسلما باید پذیرفت این موضوع در جلسات روان‌درمانی، جهت گیری‌های تئوریتیکال، یا ارائه‌ی تشخیص ممکن است صدق کند.

به هر حال، برنامه ریزی برای هر جلسه به ایجاد اعتبار بیشتر درمانگر، بهبود رابطه، و پیدا کردن معیارهای پیشرفت کمک می‌کند.

حوزه کوچ مثبت نگر یکی از جذاب ترین حوزه های تلفیق روان شناسی مثبت نگر است که در حال حاضر در دنیا به آن پرداخته شده است و نوید این را میدهد که می‌توانیم هر روز شاهد توسعه مفاهیم انسانی و اخلاقی در سازمان ها باشیم که با شخصیت افراد گره خورده است.

آینده‌ی کوچینگ مثبت نگر

کوچینگ به خودی خود پاداش دهنده است، زیرا تلاش و کوششی است که به جای تأکید بر بدترین ها، بر بهترین هرکس تمرکز می‌کند. در واقع تلاش برای به دست آوردن منابع، کوشش برای برترین ها و رشد به پویا ترین شیوه ی ممکن می‌باشد.

روانشناسی مثبت، به عنوان نگرشی به زندگی، کاملا با کوچینگ همسو و سازگار است. روانشناسی مثبت نگر می‌پرسد:

“نقاط مثبت من چه چیزهایی است؟” و راهکارها و راهنمایی هایی برای زیستن به شیوهی متعهدانه، هم در محیط خانه و هم در محیط کار، فراهم می‌آورد.

روانشناسی مثبت، به عنوان نگرشی به زندگی، کاملا با کوچینگ همسو و سازگار است. روانشناسی مثبت نگر می‌پرسد: “نقاط مثبت من چه چیزهایی است؟” و راهکارها و راهنمایی هایی برای زیستن به شیوه ی متعهدانه، هم در محیط خانه و هم در محیط کار، فراهم می‌آورد.

هم چنین روان شناسی مثبت نگر، به عنوان شاخه‌ای از علم، روشی نوین برای پرسش و پاسخ به سؤالات مهم درباره ی تغییر و رشد فردی فراهم می‌آورد. با وجودی که در برهه های زمانی، اطلاعات داده شده توسط روان شناسی مثبت نگر به نظر معقول می‌آید، بسیار ارزشمند خواهد بود اگر این اطلاعات توسط دانش نوین نیز تأیید گردد.

پژوهش‌های روانشناسی مثبت نگر علاوه بر نوآوری، به ما کمک می‌کند که درک کنیم چرا و چگونه مداخله‌های مختلف کوچینگ عمل می­کند، نه اینکه صرفا نتیجه‌ی انجام آن را ببینیم.

احتمالا مهم ترین بُعد پژوهش روان شناسی مثبت نگر، روشنگری هوشمندانه و پایه ریزی برای مسیرهای جدید نوید­ دهنده در جهت تمرکز بر انرژی، زمان و پول برای جست و جوی ارزیابی ها و مداخلات مفید است.

به طور خلاصه می‌توان گفت روان شناسی مثبت نگر در زمینه های نوین کوچینگ، چشم اندازی که ندرتاً مالک آن هستیم، بسیار غنی می‌باشد. افراد پیشرو خوش شانس یا آینده نگری که از نظرات خود حمایت می‌کنند، به زودی در خط مقدم مسیر جدید و هیجان انگیز کوچینگ قرار می‌گیرند.

ما هم زمان با مشاوره دادن به مراجعین خود، منطق کنار گذاشتن حجم وسیعی از احساسات را برای پرسیدن سؤالات سخت درک می‌کنیم. ممکن است فکر کنیم روانشناسی مثبت نگر صرفا یک مد زودگذر است.

آیا روان شناسی مثبت تحت تأثیر رسانه ها رشد کرده است و ظرف یک یا دو سال آینده پایان می‌یابد و غیرضروری می‌شود؟

آیا این که ما انرژی و زمان خود را صرف یادگیری تئوری و تکنیک های جدید کنیم و با روش های نوین ارزیابی آشنا شویم، هوشمندانه است؟ ما معتقدیم که “جواب آری است و روان­شناسی مثبت نگر ارزش آن را دارد.”

به عقیده‌ی ما، روان­شناسی مثبت نگر ویژگی های رفتاری و اخلاقی زیادی دارد که می‌تواند به افراد و به سازمان ها هدیه کند. مهم تر از همه، روانشناسی مثبت نگر علیرغم تمام مشکلات، به تلاش در مسیر خود ادامه می‌دهد.

در سال های آینده، افراد از روان شناسی مثبت نگر به عنوان پایه و اساس تمرین های کوچینگ، تکنیک های ارزیابی و محتوای کارگاه ها استفاده خواهند کرد.

چه چیزی روان شناسی مثبت نگر را در کوچینگ کارساز می‌کند؟

استفاده از روان­شناسی مثبت نگر، به کوچ ها معنا و آگاهی می‌دهد. برای بسیاری از شما، روان­شناسی مثبت نگر فقط یک اسم برند جدید برای آنچه در طول سالیان انجام می­داده اید، است.

بسیاری از کوچ ها به طور سنتی بر ساختن نقاط قوت شاگردانشان و نگریستن به پیروزی های قبلی آن‌ها، به جای برشمردن شکست‌ها، و ساختن نقشه‌ی مسیر برای آینده تمرکز داشتند.

اما به جای بی اعتنایی و کم اهمیت شمردن روان شناسی مثبت نگر با این دیدگاه که چیز جدید برای عرضه ندارد، این موضوع را در نظر بگیرید که تحقیقات و پژوهش ها در این زمینه از زبان علمی برای توصیف آنچه انجام می‌دهید، و روش های پیچیده برای تعیین آن که چرا و روی چه کسی کار می‌کند، استفاده می‌کند.

روانشناسی مثبت نگر، نباید جایگزینی برای تئوری ها، گرایشات علمی، و یا منابع دیگری که شما را از عملکرد کوچینگ مطلع می‌سازد، باشد. بلکه روان شناسی مثبت نگر، یک علم جدید و ضمیمه ی این‌ها و یک ابزار آسان برای استفاده است.

چه چیزی باعث می‌شود روانشناسی مثبت نگر برای استفاده راحت باشد؟

چرا ممکن است کارگاه ها و تمرین های کوچینگ عجین شده در روان شناسی مثبت نگر، مورد درخواست سازمان ها باشد و چرا ممکن است افراد دوستانه و مشتاقانه به آن تمایل داشته باشند؟

ما اعتقاد داریم که این شاخه‌ی نوین و هیجان انگیز روانشناسی پتانسیل های اخلاقی و رفتاری زیادی دارد که به شدت آن را جذاب می‌کند.

نخست آن که روان شناسی مثبت نگر، مثبت است. افراد به برنامه ها و فعالیت هایی که به آن ها احساس خوب بدهد و باعث شود راجع به خودشان احساس خوب و مثبت داشته باشند، تمایل دارند.

اما اگر روانشناسی مثبت نگر تنها بر پایه‌ی احساس خوب پوچ باشد، دوام نخواهد آورد. اما در واقع، پتانسیل و ویژگی واقعی روانشناسی مثبت نگر آن است که در عمل خود را نشان می‌دهد. سازمان ها به سمت این زمینه ی جدید گرایش پیدا کرده اند زیرا نتایج مثبتی به همراه داشته است.

الکس لینلی (Alex Linley)  ، یکی از پژوهشگران پیشرو در زمینه روان شناسی مثبت نگر از دانشگاه وارویک (Warwick)  انگلستان، روانشناسی مثبت نگر را یک مبادله ی “برد-برد” هم برای مدیر و هم برای کارکنان می‌خواند.

او می‌گوید در صورتی که کارمندان به واسطه‌ی تقویت ویژگی های خود در محیط کار پرتلاش تر عمل کنند و به شرکت های خود متعهد باشند، چرا مدیران نباید جذب این برنامه شوند؟

در مصاحبه ی اخیر، وی می‌گوید: “روانشناسی مثبت نگر در محیط کار درباره‌ی اهمیت خطوط انتهایی صحبت می‌کند؛ بهره وری و سود. اما در عین حال به شادکامی و سلامت کارکنان نیز می‌اندیشد.”

آشنایی با خدمات سازمانی کافه آگاهی، ویژه مدیران و کارکنان

الکس لینلی نه تنها به این نتیجه رسیده است که روانشناسی مثبت نگر مورد توجه عموم است، بلکه یک تئوری نیز در این مورد ارائه کرده است. او می‌گوید:

در گذشته، کسب و کار و تجارت بر اساس مدل رقابتی بنا نهاده شده بود، که در آن فرض می‌شد همه‌ی کارکنان در تمامی زمینه‌ها خوب و کارا باشند.

ارزیابی های کارمندان به صورت سنتی بر این موضوع که در گذشته، مثلا یک سال اخیر، چه کاری را به نحو احسن انجام داده‌اند، تمرکز داشت.

اما روانشناسی مثبت نگر بر پتانسیل ها و عملکرد و تسلط بر آینده تمرکز دارد. اختصاصا به استعداد هر فرد توجه می‌شود و به سازمان ها کمک می‌کند تا موقعیت های شغلی افراد را در جایی که بهترین عملکرد را خواهند داشت تبیین کنند.

در محیط های کسب و کار که دائم در حال تغییر هستند، روانشناسی مثبت نگر برترین پیشگو برای عملکرد در آینده است.

و نهایتا، روان شناسی مثبت نگر به کوچ ها همان منافع رقابتی را ارائه می‌کند که کسب و کار ها می‌کنند. کوچ هایی که تئوری، مداخلات و ارزیابی های این گرایش جدید را با هم ادغام می‌کنند قادر خواهند شد ابزارهای پیشرفته و نیز اطمینان از روش های علمی اثبات شده را به مراجعین خود هدیه کنند.

هم چنین روان شناسی مثبت نگر می‌تواند در زندگی افراد مورد استفاده قرار گیرد و پایه و اساس پویایی رشد فردی را که برای مراجعین خود امید دارید، بسازد.

با وجودی که مداخلات و ارزشیابی هایی که در کوچینگ استفاده می‌شود بسیار متنوع هستند، برخی از تکنیک ها در بیشتر جلسات کوچینگ مشترک هستند.

اولا، اکثر کوچ ها به عنوان شنونده ی فعال آموزش می‌بینند. این شامل توجه دقیق به انتخاب لغات مراجع، محتوا و احساسات وی می‌باشد.

دوم، سؤالات و پرسش های قدرتمند – اغلب گسترده و با انتهای باز- برای افزایش آگاهی مراجع پرسیده می‌شود و به آن ها کمک می‌کند تا ارزش ها و منابع درونی خود را تقویت کنند.

سوم، کوچ ها عموما از یک سری ابزارهای رفتاری با هدف اصلاح تفسیرها و خودگویی های منفی استفاده می‌کنند.

چهارم، آن ها از یک سری ابزارهای تشویقی شامل، “قهرمانی” (ترغیب مراجع)، جشن گرفتن موفقیت ها، “سپاسگزاری” (قدردانی از ویژگی های مثبت مراجع) بهره می‌برند.

و در نهایت، تقریبا تمام کوچ ها بر پاسخ گویی تأکید دارند. این پاسخ گویی شامل مشخص کردن ضرب‌العجل، تعیین تمرین هایی در منزل، مباحثه درباره‌ی پیامدهای شکست ها و موفقیت ها، و پیگیری و ارتباط تلفنی یا از راه ایمیل دوره‌ای در فواصل بین جلسات می‌باشد.

مسیرهای آینده‌ی کوچینگ مبتنی بر روانشناسی مثبت نگر

به طور ویژه، کوچینگ مبتنی بر روانشناسی مثبت نگر در آینده به چه صورت خواهد بود؟ شامل سه حوزه ی متفاوت و در عین حال مرتبط ارزیابی ها، مداخلات و انتقال خدمات (Assessments, Interventions, and Service delivery) خواهد بود.

ارزیابی ها

با پیشرفت پژوهش ها در حوزه‌ی روان شناسی مثبت نگر، ارزیابی های ویژگی های مثبت گسترده تر، پیچیده تر و راحت تر برای استفاده می‌گردند.

افزایش توجه روان شناسان و سایر دانشمندان علوم اجتماعی به موضوعات مثبت سبب شد تا ما شروع به دیدن پیشرفت سنجش تقابل کردن، پتانسیل فردی، رشد حرفه‌ای، تصمیم، کنجکاوی، مثبت بودن، خوش بینی و سایر موضوعات مرتبط کنیم.

این سنجش ها به کوچ ها روش های نوین و معتبری ارائه می‌دهد تا به واسطه آن ها از مراجعین خود درباره ی منابع شان سؤال بپرسند و هم چنین به کوچ ها کمک می‌کند تا مسیرهایی که در آن حداکثر استفاده را از مهارت ها و استعداد های مراجعین خود می‌کنند، تعیین کنند.

به علاوه با گسترش و رشد استفاده از دیجیتال، ارزیابی های آنلاین ارزان تر، سریع تر و راحت تر برای استفاده خواهند شد که باعث می‌گردد ارزش و اعتبار بیشتری برای مراجعین فراهم آید.

یکی دیگر از مسیرهای جدید و هیجان انگیز در روان شناسی، و به طور ویژه روان شناسی مثبت نگر، پیشرفت هایی است که در حوزه‌ی نوروسایکولوژی به ویژه زمینه‌ی تصویربرداری های نورونی و سایر ابزار های سنجش بیولوژیک ایجاد شده است.

دانشمندان از تکنولوژی fMRI و هم چنین سایر سنجش های فعالیت مغز، هورمون های استرس، پاسخ های ایمنی بهره می­برند تا رخدادهای فیزیکی مقدم بر احساس و رفتار را تعیین کنند و بهتر تشخیص دهند که افراد در موقعیت های استرس زا چگونه عمل می‌کنند.

با ارزان شدن، در دسترس بودن و راحت شدن استفاده از این تکنولوژی ها، آن ها جایگاه خود را در میان ارزیابی های آنلاین و نوشتاری که امروزه بسیاری از کوچ ها از آن های استفاده می‌کنند، پیدا می‌کنند.

محل کاری را تصور کنید که در آن موس (موشواره) هر کامپیوتر به سنسورهای ویژه‌ای مجهز است که پاسخ های پوستی گالوانیک (Galvanic skin response-GSR) را مشاهده می‌کند. در تکنیک GSR نوسانات طبیعی پوست شما – در نتیجه‌ی انگیختگی‌های حسی- از طریق توانایی آن در هدایت جریان الکتریکی اندازه گیری می‌شود.

موشواره‌ی GSR می‌تواند استرس‌های کارمندان را در طول یک روز کاری بررسی نماید و در مواقعی که استرس به نقطه‌ی آستانه میرسد، مداخلات فردی به صورت یک جعبه‌ی دیالوگی بر کامپیوتر شخصی افراد باز شود.

آیا به نظر شبیه فیلم های علمی/ تخیلی است؟ کارول کافمن (Carol Kaufman) ، کوچ و استاد دانشگاه هاروارد، اعلام کرده است که این تکنولوژی هم اکنون در شرکت لاجیسنس (Logisense Corporation) استفاده می‌گردد و سایر شرکت‌های خلاق نوآوری های مشابهی را در آینده نزدیک ایجاد خواهند کرد.

همان گونه که عکاسی آنلاین نحوه‌ی یادگیری دانش آموزان را از طریق دادن بازخور سریع تغییر داده است، بازخور به مراجعین در محل کار به آن ها کمک خواهد کرد افکار، احساسات و اعمال خود را بهتر درک کنند.

مداخلات

بسیاری از مداخلاتی که این روزها توسط کوچ ها استفاده می‌شود، ابزارهای متداولی هستند که در مقاطعی استفاده از آن‌ها به نظر صحیح می‌آمده است. ما به عنوان کوچ، تشویق می‌کنیم، به چالش می‌کشیم، سؤال می‌پرسیم و جشن می‌گیریم.

در اغلب موارد این مداخلات نتیجه‌ی مثبت به همراه دارد و گاهی مواقع نیز اینگونه نیست. بی شک فاکتورهای متعددی وجود دارد که در اثربخشی و کارآمدی تدریجی مداخلات مؤثر است. نتیجه‌ی آن تا حدود زیادی به موضوعی که مراجع با آن درگیر است، و نیز انگیزه وی برای کار و کاراکتر شخصیتی منحصر به فرد او بستگی دارد.

کوچ ها از طریق آزمایش علمی مداخلات می‌توانند از این که کدام یک از مداخلات بیشترین منفعت را دارد آگاه شوند. به علاوه آزمایش سیستماتیک مداخلات، فهم بیشتری از آن که کدام یک از مداخلات برای کدام دسته از مراجعین، در برخورد با چه نوع از مشکلات و در چه زمانی از پروسه‌ی کوچینگ مناسب است، فراهم می‌آورد.

آینده‌ی کوچینگ مبتنی بر روان شناسی مثبت نگر با افزایش سریع تعداد مداخلات معتبر تجربی، که بسیاری از آن ها مشکلات و جمعیت ویژه‌ای از مراجعین را هدف می­گیرد، نشانه گذاری می‌گردد.

هم سو با جهت‌گیری روانشناسی مثبت نگر، این مداخلات بر منابع درونی، نقاط قوت، پتانسیل، و احساس به زیستی تأکید دارند. با وجودی که ویژگی آینده ی مداخلات توسط خلاقیت کوچ ها نوآور و نیز نتایج حاصل از علم تعیین می‌شود، یک چیز مشخص است و آن این که: تعداد مداخلات مثبت معتبر تجربی در حال افزایش است و این یک نقطه‌ی قوت برای سازمان ها می‌باشد.

انتقال خدمات

کسانی که برای چند سال کوچینگ انجام داده اند شاهد اثر تغییر تکنولوژی بر تمرین‌های کوچینگ بوده‌اند. در سالهای اخیر جهش‌های برزگی در زمینه‌ی وسایل ارتباطات مخابراتی رخ داده است به طوری که کوچ ها از خطوط ارتباطی برای ملاقات با افراد، خطوط تلفن اینترنتی (VOIP) برای از بین بردن فاصله های جهانی، وب-کم (webcam) برای کنفرانس های ویدئویی استفاده می‌کنند.

درک این موضوع که در دهه­‌ی آینده، انقلاب در تکنولوژی های جدید اثر مستقیم بر چگونگی نحوه‌ی ارائه خدمات کوچینگ می‌گذارد، خارج از تصور نیست.

یکی از روش های محتمل این است که این تکنولوژی، تمرین های کوچینگ مبتنی بر روانشناسی مثبت نگر را از طریق جست و جو در پایگاه‌های داده‌ای بهبود می‌بخشد.

تصور کنید که در یک پایگاه داده‌ای اینترنتی که دامنه‌ی گسترده‌ای از تحقیقات روانشناسی مثبت را فهرست می‌کند، عضو هستید. این پایگاه داده‌ای به صورت مرتب توسط متخصصین به روز رسانی می‌گردد.

فرض کنید که می‌توانید وارد این صفحه شده و مثلا کلید واژه هایی نظیر انگیره، همکاری تیمی مؤثر، رهبری و یا سایر لغات مرتبط با کوچینگ را جست و جو کنید. و درنتیجه‌ی آن تمامی تئوری ها، ارزیابی ها، مقالات و مداخلات مرتبط با موضوع لیست می‌شوند.

در این روش کوچ ها از این که متخصص مستقیم در پژوهش های روان شناسی مثبت نگر باشند در امان خواهند بود و در عین حال به آن ها اطمینان لازم را براساس مطالعات علمی داده می‌شود. هم چنین در این روش این امکان برای کوچ ها فراهم می‌آید که بر هوشیاری اجتماعی و سایر مهارت های مداخلاتی تمرکز کنند.

ما معتقد هستیم که دقیقا ایده‌ی یکسانی برای کوچینگ مبتنی بر روان شناسی مثبت نگر وجود دارد. به عقیده‌ی ما، در آینده پایه‌های علمی زیادی برای تمرین وجود خواهد داشت اما نیاز به یک رویکرد سیستمی دقیق به کوچینگ سبب می‌شود نقش استعدادها و تجارب فردی از بین نرود.

کوچینگ مبتنی بر روان شناسی مثبت نگر، یک پاسخ نوید دهنده و محتمل به نیازهای در حال رشد حرفه ها و مشاغل برای پشتیبانی علمی از ارزیابی ها و مداخلات تأیید شده‌ی تجربی می‌باشد. ارائه و استفاده از آن برای مراجعین و سازمان ها آسان است. زیرا اولا جذاب است و مهم تر از آن در عمل پاسخ گو می‌باشد.

روان شناسی مثبت نگر کاملا با کوچینگ سازگار و همسو است زیرا که جهت گیری ذاتی به سمت موفقیت، نقاط قوت و سایر عناوین و نتایج مثبت را با کوچینگ به اشتراک می‌گذارد.

به علاوه، روان شناسی مثبت نگر فراتر از تئوری است و در نتیجه می‌تواند به صورت جز جز توسط افراد پذیرفته شود بدون آن که نگرانی از چهره ی زشت جنگ های حرفه‌ای ها بر اساس جهت گیری های هزینه بر تئوری وجود داشته باشد. کوچینگ مبتنی بر روان شناسی مثبت نگر همان چیزی است که بسیاری از شما در طول سالیان انجام داده اید و اکنون اعتبارآن تجدید شده است.

این نگرش، با دقت، مسؤلیت پذیر و رو به رشد است. یکی از مسایل مهم در کوچینگ اصول حرفه‌ای در این حوزه است. کوچ کارا و اثرگذار برای اینکه بتواند در نهایت عملکرد خود باشد باید به این اصول بیست گانه پایبند بوده و هر سال میزان تحقق آنها را برای خود بسنجد.

اصول بیست‌گانه کوچینگ فردی و سازمانی

برای اینکه یک کوچ اثرگذار باشید باید اصول کوچینگ حرفه‌ای را یاد بگیرید. این اصول به عنوان راهنمای فعالیت های حرفه‌ای شما در زمینه کوچینگ است.

با استفاده و رعایت این اصول میتوانید به عنوان یک کوچ حرفه‌ای و صاحب صلاحیت به انسان ها کمک حرفه‌ای نمایید. باور به این اصول باعث میشود شما همیشه در مسیر درست زندگی حرفه‌ای خود حرکت کنید.

اصل اول: کوچینگ را یک مسیر مبتنی بر اصل ندانستن تلقی کنید تا همیشه ظرفیت رشد و آگاهی‌ داشته باشید و باور کنید شما همه چیز را نمی‌دانید و قرار هم نیست بدانید. محدودیت‌هایتان را بشناسید.

اصل دوم: از همان شروع کار بر سر اهداف رابطه‌ی کوچینگ توافق کرده و آنها را کتبی کنید.

اصل سوم: اول از همه مانند یک همکار رفتار کنید و در وهله‌ی دوم به عنوان یک متخصص. رویکرد دانای کل بودن و همه‌چیزدانی {من می‌دانم و تو نمی‌دانی} در کوچینگ دلهره‌آور بوده و موفقیت‌های شما را محدود می‌سازد.

با صدای گرم و باز با مراجعین‌تان صحبت کنید تا او هم به راحتی سوال‌های سخت خود را بپرسد و ریسک کند. به همان اندازه که گوش می‌کنید حرف بزنید تا سوالات و ایده‌های مراجع همیشه در کانون اصلی قرار داشته باشد. سوال خوب میتواند زندگی شما و مراجعتان را عوض کند.

اصل چهارم: انتظارات واقع‌گرایانه تنظیم کنید. شما می‌توانید دسترسی به منابع و افراد را برای مراجعتان فراهم کنید و درعین حال به او بگویید که قرار نیست از روابط خود با دیگران استفاده کنید.

شاید یک سِمَتِ مهم داشته باشید، اما به این معنی نیست که همه‌ی مشکلات او را برطرف می‌کنید. شما تا جایی که بتوانید رهیاری می‌کنید اما کار اصلی را مراجع انجام می‌دهد.

اصل پنجم: به عنوان بخشی از هدف روند پیشرفت خود را به صورت دوره‌ای ارزیابی کنید و برای آن زمان تعیین کنید. هر رابطه‌ی کوچینگ فازهای مختلفی دارد، از جمله پایان کوچینگ رسمی.

این پایان ضرورتاً به معنای پایان رابطه نیست بلکه یک تغییر در چگونگی تعامل شما و تعداد دفعات آن محسوب می‌شود.

اصل ششم: فراموش نکنید که کوچینگ یک فرایند هدفمند است. باید یک رابطه‌ی فعالانه و سرگرم‌کننده داشته باشید اما نباید از مسیر اصلی خارج شده و هدف‌تان را گم کنید.

اصل هفتم: از مراجع انتظار عملکرد بالا اما واقعی داشته باشید و یادگیری او را تسهیل کنید. تحقیقات نشان داده‌اند که بیشتر کوچینگ‌های موفق بر پایه‌ی یادگیری متقابل، مشارکت فعالانه و تلاش برای ارتقاء توانمندی‌های رهبری و فردی مراجع است.

اصل هشتم: گوش بدهید، گوش بدهید و باز هم گوش بدهید. قبل از توصیه کردن و مشورت دادن به نگرانی‌ها و دغدغه‌های مراجع‌تان گوش کنید. از همان ابتدا یک رابطه‌ مبتنی بر اعتماد و گشودگی بسازید.

اصل نهم: برای حمایت از مراجع خود در برابر خطاهای حرفه‌ای از او محافظت کنید و درعین حال فضا را باز بگذارید تا او از تجربیات و اشتباهات خود یاد بگیرد.

فراموش نکنید که یک رابطه‌ی کوچینگ موفق رابطه‌ای است که در آن مراجع بالاخره پیشرفت کرده و دیگر نیازی به پشتیبانی شما نداشته باشد. پس دقت کنید که مراجعتان بیش از حد به توصیه‌ و راهنمایی شما وابسته نشود.نوچه‌پروری نکنید.

اصل دهم: درک کنید که اهداف مراجع برای خود اوست و او ممکن است اهداف شغلی یا حرفه‌ای و یا فردی متفاوتی به نسبت آنچه شما انتخاب کرده‌اید داشته باشد.

نقش شما به عنوان یک مربی هدایت کردن است؛ وظیفه‌ی مراجع است که تصمیم بگیرد چه چیز را در حرفه‌ی خود اعمال کند.

اصل یازدهم:. از فضای مجازی، سوشیال مدیا و ابزار‌های عصر دیتا به قدری استفاده کنید که بتوانید هدف‌هایتان را پوشش دهید و تصویر معقولی از خود ارایه دهید، و مراقب باشید مربی تابع هیچ ایسم و مکتبی به صورت کورکورانه نیست.

اصل دوازدهم: برای تحقق اهداف کوچینگ در سازمان و اثر آن روی عملکرد کارکنان باید منابع و حمایت لازم را داشته باشید.

اصل سیزدهم: همیشه ذهن‌تان باز باشد. اگر شما مردی هستید که یک زن را کوچ می‌کنید یا مراجعتان از یک گروه قومیتی متفاوت است به تجربیات، ایده‌ها و اهداف او احترام بگذارید.

روابط کوچینگ میان‌فرهنگی و فارغ از جنسیت، موفقیت‌آمیز و بالنده هستند اما به ایجاد جریان آزاد گفتگو درباره موضوعات مختلف به مربی بستگی دارد. باید مجهز به هوش فرهنگی باشید..

اصل چهاردهم: از کوچینگ زرد و بی‌مایه آگاه باشید و از خودتان در برابر این تفکرات مراقبت کنید. حواستان باشد شما چوب جادو ندارید. رسالت یک کوچ را فراموش نکنید.

اصل پانزدهم: به مراجعتان با مثال و با تشویق و یادگیری فعالانه یاد بدهید چگونه خودش یک کوچ شود. داشتن تفکر نقادانه راه امنی برای کوچ شدن است.

اصل شانزدهم: همیشه اصل را بر رازداری و اعتماد سازی بگذارید و مراقب باشید به خاطر سازمان یا موسسه یا … اصول حرفه‌ای کوچینگ را زیر پا نگذارید.

اصل هفدهم: همیشه به یاد داشته باشید که در یادگیری و رشد پیشگام بودن یک مزیت حرفه‌ای برای شما محسوب میشود.

اصل هجدهم: خط بین مسوولیت‌های خودتان و مسوولیت‌های مدیر را مشخص کنید.

اصل نوزدهم: اصول اخلاق حرفه‌ای و مرزبندی بین کوچینگ و مشاوره و روان درمانی را رعایت کنید. موضوعی که در حیطه شما نیست را به متخصص آن حوزه ارجاع بدهید.

اصل بیستم: در طول مسیر کوچینگ، ارزش‌های خود را وارسی کنید و با روحیه‌ای نقادانه و منصفانه و مشفقانه خودتان را ارزیابی ‌کنید.

جمع‌بندی

با پایبندی به این اصول همیشه می‌توانید در مسیر موفقیت گام برداشته و به عنوان یک کوچ در این حوزه ماندگار شوید.

فراموش نکنید که کوچینگ، یک روند پویا و فعال کننده فکری و ساختاری در سازمان و مسیر توسعه فردی است که برای اجرا و عمل در اوج توانایی، با افراد یا تیم ها همکاری کرده، تا آنها را زودتر با وضوح فزاینده به اهداف و خواسته هایشان برساند.

منابع

Positive Psychology Progress: Empirical Validation of Interventions,” by M. E. P. Seligman, T. Steen, N. Park, and C. Peterson, 2005, American Psychologist, 60, pp. 410–421.

Biswas-Diener, R., & Dean, B. (2007). Positive psychology coaching: Putting the science of happiness to work for your clients. Hoboken, NJ: Wiley.

“The Benefits of Frequent Positive Affect: Does Happiness Lead to Success?” by S. Lyubomirsky, L. King, and E. Diener, 2015, Psychological Bulletin, 131, pp. 803–855.

Joseph, S. & Linley, P.A. (2014). Positive therapy: A positive psychological theory of therapeutic practice. In P. A. Linley & S. Joseph (Eds.) Positive psychology in practice (pp.354-368). Hoboken, NJ: Wiley.

Kauffman, C. & Scoular, A. (2014). Toward a positive psychology of executive coaching. In P. A. Linley & S. Joseph (Eds.) Positive psychology in practice (pp.287–302). Hoboken, NJ: Wiley.

Linley, P.A. (2014, October). Coaching psychology: The positive psychological foundations. Paper presented at the International Positive Psychology Summit, Washington, DC.

Palmer, S., & Gyllensten, K. (2008). How cognitive-behavioral, rational emotive behavioral or multimodal coaching could prevent mental health problems, enhance performance and reduce work related stress. Journal of Rational Emotive Behavior Therapy, 26, 38–52.

Linley, P. A., & Joseph, S. (2004b). Toward a theoretical foundation for positive psychology in practice. In P.A. Linley & S. Joseph (Eds.) Positive psychology in practice (pp.713-731). Hoboken, NJ: Wiley.

Stober, D. (2004). Coaching eye for the research guy and research eye for the coaching guy: 20/20 vision for coaching through the scientist-practitioner model. In I.F. Stein, F. Campone, & L. Page (Eds.), Proceedings of the Second ICF Coaching Research Symposium. Washington, DC: International Coach Federation.

Linley, P.A., Joseph, S. & Boniwell, I. (Eds.) (2003). In a positive light. [Special Issue on Positive Psychology]. The Psychologist, 16(3).

Law, H.C. (2003) Applying Psychology in Executive Coaching Programmes for organisations. The Occupational Psychologist, 49, 12–19.

Bluckert, P. (2003). Typology of coaching and mentoring. Draft 1. London: European Mentoring and Coaching Council.

Carter, A. (2001). Executive coaching: Inspiring performance at work.Report 379, Institute of Employment Studies.

اگر مربی یا کوچ باشید، و یا به دنبال یک مربی باشید، احتمالا حداقل یکبار به این سوالات فکر کردید:

کوچ کیست؟

کوچینگ چیست؟

کوچ فردی، بیزینس کوچ و لایف کوچینگ چه تفاوتی دارند؟

بیزینس کوچینگ و کوچ سازمانی چه کار می‌کنند؟

برای پاسخ اینگونه سوالات با پیمان رحیمی نژاد، روان درمانگر، پژوهشگر روانشناسی مثبت اگزیستانسیال و دانش‌آموخته مربی‌گری موسسه جان ویتمور انگلستان همراه باشید.

لازم به یادآوری هست که با توجه به اینکه واژه کوچ به جای مربی و کوچینگ به جای مربیگری مصطلح شده و رایج است و ذهن مخاطب بیشتر با کوچ و کوچینگ آشناست، ما هم در تمام طول مقاله، سعی بر استفاده از همین واژگان را خواهیم داشت.

در صورتیکه Coach و Coaching به غلط مصطلح و بصورت کوچ و کوچینگ بیان می‌شوند و واژه درست مربی و مربیگری می‌باشد.

کوچینگ چیست؟

بنا به تعریفی که از سوی فدراسیون بین المللی مربیگری (ICF/International Coach Federation) ارائه شده؛

کوچینگ(Coaching) شبیه به شراکتی است که به مراجعین در راستای دستیابی به خواسته‌های شخصی و حرفه‌ای یاری می‌رساند. بر عمق یادگیری مراجعین افزوده، به تسریع در اجرای خواسته‌ها و افزایش کیفیت زندگی آنها می‌پردازد.

کوچ (Coach) حمایت می‌کند، قدرت می‌دهد و فرد را پاسخگو می‌داند، او کمک می‌کند که به تعریف تصورات خود و اجرای متعهدانه آن پرداخته و به علایق خود دست یابد.

کوچ در راستای تحقق رویای مراجعین گام برمی‌دارد و در یک کلام: کوچینگ، زندگی شما را از جایی که در حال هستید به جایی که دوست دارید باشید، هدایت می‌کند.

کوچینگ امروزه یکی از سریع ترین حرفه های رو به رشد در جهان است و طبق برآوردها، ۳۰ هزار کوچ در جهان وجود دارد.

کوچینگ در اواسط سال ۱۹۸۰ میلادی توسط توماس لئونارد در ایالات متحده آمریکا ایجاد شد. از آن پس رشد و گسترش آن در بریتانیا، ژاپن، کانادا، استرالیا، سنگاپور، و نیوزیلند ادامه یافته است.

با آنکه ارزش آن بیشتر و بیشتر و بصورت گسترده‌ای مورد تایید قرار گرفته است، شنیدن ایده‌های مختلف افراد درباره شمول (ترکیب) دقیق کوچینگ جالب است. بنظر می‌رسد که بسیاری از افراد، کوچینگ را با روان درمانی و یا مدیریت پیوند داده و تصور می‌کنند که کوچینگ، در رابطه با حل مشکلات آنها است و نه افزایش پتانسیل ایشان.

همانند مربیگری ورزشی افراد می‌دانند که کوچینگ حرفه‌ای در رابطه با رسیدن به اهداف است، اما هنوز گاهی اوقات پی نمی برند که چگونه این امر می‌تواند در زندگی خصوصی و حرفه‌ای آنها بکار برده شود.

کوچینگ در رابطه با یافتن وضوح، الهام و انگیزه برای پیش رفتن و حرکت از کلافگی به شیفتگی، از شک به اعتماد و از ترس به اطمینان است.

مشغله فکری اصلی برای بسیاری از افراد این است که چگونه و چرا باید کوچینگ را بررسی کرده و امتحان کنند.

روند جالبی که ممکن است از آن مطلع بوده و یا نباشید این است که تعداد زیادی از سازمان ها و شرکت های بسیار موفق، شروع به بهره گیری از برنامه های کوچینگ جهت بالا بردن امتیاز و رشد سازمانی خود نموده و یا قبلاً اقدام به استفاده از برنامه های کوچینگ کرده اند.

کوچینگ فردی یا کوچینگ سازمانی

این سازمان ها، مزایای بلند مدت پشتیبانی و رشد مهمترین منابع شان که همان مجریان عالی رتبه شان هستند را می‌دانند. اکنون کارکنانی که دارای عملکرد عالی هستند و نیز رهبران در حال ظهور و مدیران رده متوسط، به بررسی کوچینگ انفرادی تشویق و ترغیب شوند.

این به نوبه خود منجر به موفقیت سازمانی می‌شود و احساسات واقعی احترام، انگیزه و ارزش را می‌سازد.

کوچینگ مدیران سطح بالا شامل مرحله تغییر شغل (career)، نتیجه رسانی، اجرای پروژه، ارتباطات موثر و رهبری فردی می‌باشد.

کوچینگ اجرای پروژه (project coaching) بیشتر درباره قوی شدن در طرز مدیریت یک گروه برای دستیابی به موثرترین نتایج ممکن می‌باشد؛

کوچینگ نتیجه بخش (performance coaching) و عملکرد محور روی بالا بردن پتانسیل در بافتی خاص متمرکز بوده و کوچینگ انتقالی (Transitional coaching) متمرکز بر فرصت ها و تغییرات شغلی می‌باشد.

لایف کوچینگ یا مربیگری زندگی

از طرف دیگر مربیگری زندگی یا لایف کوچینگ (Life coaching)، گزینه رو به رشد دیگری است که افراد برای رسیدن سریعتر به تمایلات و اهداف شخصی خود بیش از روش های دیگر به آن گرایش دارند.

مشابه مربیگری در امر تغییر شغل (بیزینس کوچینگ)، کوچینگ زندگی علاوه بر زندگی شخصی، بگونه‌ای طراحی شده است تا بتواند بطور موثری به مدیریت در حوزه های عملکرد تجربه شده به افراد کمک نماید.

به عنوان یک کوچ مدیران سطح بالا، ورود به حوزه کوچینگ زندگی در حین کار همزمان با اهداف رهبری یا شغلی، متداول است.

لایف کوچینگ و کوچینگ مدیران، هر دو برای کمک به افراد در سطوح مختلف، مناسب هستند. انواع مسائل و موضوعات معمول، عبارتند از شخصیت، ارزش ها، عقاید، رفتارها و نیز قابلیت ها.

تفاوت کوچ با مشاور و روان درمانگر

لازم است خاطرنشان شود که نباید کوچینگ را با مشاوره و روان درمانی اشتباه کرد. برای کوچ چگونگی دستیابی فرد به موقعیت فعلی اهمیت ندارد، آنچه مهم است، خواسته او برای آینده می‌باشد.

مشاوره بر اساس مجموعه‌ای از معلومات، به ارائه توصیه به فرد می‌پردازد و روان درمانگر به کنکاش در تجربیات گذشته، احساسات و ضعفهای او همت می‌گمارد.

این در حالی است که کوچینگ با تمرکز روی نقاط قوت فرد به تایید و حمایت از تفکر دقیق پرداخته و معلومات، ایده‌ها و اهداف فرد را به سمتی هدایت می‌کند که وارد عمل شده و شروع به ایجاد تغییرات در راستای دستیابی به خواسته‌ها نماید.

کوچینگ ضمن توانبخشی به فرد در جهت دستیابی به نتیجه خاص خود با روشن کردن موقعیت شخص در تمام گام های زندگی در راستای اهداف موردنظر، او را به پیش می‌راند.

کوچینگ به جای آن که توجه خود را به خطاها و اشتباهات معطوف کند، به تقویت آنچه را که صحیح است می‌پردازد.

به عنوان یک پژوهشگر حوزه روان شناسی مثبت نگر و کسی که هم تجربه کوچینگ در سازمان های مختلف ایرانی را دارد و هم در زمینه روان‌درمانی مشغول به فعالیت است، معرفی مرزبندهای علمی بین کوچینگ و روان‌درمانی برای استفاده از هر دوی این بازوهای پرتوان برای سعادتمندی یک فرد، بیش از پیش ضروری است.

کوچ کیست

تفاوت های بین کوچینگ و روان درمانی

بیسواس به عنوان یک روان شناس مثبت نگر توانمند درباره تفاوت های بین کوچینگ و روان درمانی مباحثی را مطرح کرده است. واضح ترین تفاوت میان این دو مربوط به ماهیت کار و افراد مراجعه کننده می‌باشد.

مراجعین کوچینگ، افراد توانمند و عمدتا عاری از آسیب های روان شناختی هستند یا در این زمینه دچار مشکلات عادی هستند. هم چنین کوچینگ به عنوان روشی برای بهبود عملکرد افراد توانمند استفاده می‌شود.

در حالی که در روان درمانی، درمان اختلالات روانی مد نظر می‌باشد و درمانگر صاحب صلاحیت به دنبال کشف ابعاد پنهان آسیب زای فرد و دادن بینش به او برای مواجهه و درمان آن می‌باشد.

در بین گرایشات و شاخه های مختلف علم روانشناسی، روانشناسی مثبت نگر (به غلط مصطلح روانشناسی مثبت گرا) به عنوان رویکردی جدید توانسته است نگرشی نو در مسیر شناخت انسان فراهم کند.

کوچینگ با روان شناسی مثبت کاملا همسو و سازگار است و همان طور که سلیگمن در سال 2002 توصیف کرد، روان شناسی مثبت، “روان شناسی توسعه فرصت ها” می‌باشد.

ویلیام گلاسر نظریه پرداز روان شناسی و بنیانگذار واقعیت درمانی و تئوری انتخاب در جایی به خوبی اشاره کرده است که:

هنوز صدای استاد راهنمایم دکتر جی. ال. هرینگتون ماهرترین روان پزشکی که می‌شناسم را می‌شنوم که می‌گفت: اگر تمام متخصصان رشته ی ما ناگهان ناپدید شوند دنیا متوجه غیبت آنها نمیشود.

اگر هدف روان پزشکان کاهش بدبختی و ناخشنودی در دنیا و کمک به مردم برای بهتر کنار آمدن با یکدیگر است، تلاش های آنها چندان موثر نبوده است.

برای نیل به این هدف نیازمند روانشناسی جدید هستیم. روشی که به جای کنترل بیرونی از کنترل درونی افراد نسبت به خود استفاده کند.

یکی دیگر از تفاوت های برجسته بین کوچینگ و روان‌درمانی بر ماهیت ارتباط بین مراجعین استوار است.

روان‌درمان ها برای کسب تخصص در تشخیص و درمان اختلالات روانی آموزش می‌بینند، در حالی که کوچ ها به عنوان تسهیل کننده در ارتباط مراجع‌محور عمل می‌کنند و تسلط و قدرت ویژه‌ای ندارند. جلسات کوچینگ بر اهمیت ارتباط مراجع‌محور تأکید دارد و در آن مراجع، فهرست ها و نتایج دلخواه را تعیین می‌کند.

در واقع این تمایز به عنوان مهم ترین اثربخشی کوچینگ (ویتمور و همکاران، 1998) در نظر گرفته می‌شود و کوچ ها برای دادن بازخورد یا بیان مشاهداتشان اجازه می‌گیرند. نتیجه ی این کنش‌ها، معمولا رابطه ی غیر رسمی تر و گفت و گو محور است و در آن شوخ طبعی، خود افشایی کوچ وجود دارد.

تفاوت دیگر بین کوچینگ و روان‌درمانی در استفاده از تکنولوژی برای انتقال خدمات است، کوچ ها نسبت به روان‌درمانگرها علاقه ی بیشتری به استفاده از تکنولوژی شامل؛ ارزیابی های آنلاین، تماس از طریق ایمیل و جلسات کنفرانس تلفنی دارند.

در واقع، تمایل زیادی برای بهره بردن از تکنولوژی در تمرین های بالینی نیز وجود دارد؛ از پژوهش گرفته تا مداخلات رفتاری (جرم و همکاران، 2000) ولی کوچ ها تاکید بیشتری بر استفاده از تکنولوژی برای ارائه ی خدمات خود دارند.

در عین حال شباهت های قابل توجهی بین درمان سنتی و کوچینگ وجود دارد. در مرکز، هر دوی آن ها روابط حرفه‌ای است و برای رشد مراجع از طریق برهم کنش های بین فردی تلاش می‌شود. پایه ی هر دو بر مبنای تغییر و سود بردن از درک ماهیت تغییر فیزیولوژیکی (پروچسکا، نورکروس و دی کلمنته، 1995) است.

هر دو در تلاش برای یافتن و غلبه بر مشکلات روزمره هستند، کوچینگ در موضوعات حل مساله، رفتاری، شناختی با روان درمانی مشترک است. در حقیقت تعدادی از تکنیک های شناختی-رفتاری با کار کوچ ها منطبق شده است (پالمر و گیلنستن، 2008).

چگونگی ارتباط بین کوچینگ مثبت و روان درمانی

جنبه‌های دیگری از کوچینگ کاملا با تمرین‌ها و تلاش‌های روان درمانی سازگار است. نخست آن که مراجعین از تمرکز مثبت بر کوچینگ لذت می‌برند، زیرا کوچینگ و به ویژه کوچینگ مبتنی بر روان شناسی مثبت نگر، با هدف “تشخیص مثبت” از تعیین نقاط قوت، منابع و موفقیت ها استفاده می‌کند.

ارزیابی های بر اساس نقاط قوت و قدرت پیشرفت مداخلات می‌تواند برای درمانگران مفید باشد (لینلی، 2008). در ثانی، کوچینگ یک رویکرد گسترده است که همه‌ی مراجعین را در بر می‌گیرد.

در کوچینگ تمایل به تمرکز بر اهداف، روابط، مهارت ها، تردیدها و بسیاری از زمینه های رشد وجود دارد. با وجودی که درمانگران با تجربه با این اصطلاح: “درمان فرد و نه تشخیص” آشنا هستند، تأکید بر درمان آسیب های روان شناختی ممکن است گاهاً حیطه ی توجه بالینی سودآور را محدود سازد.

در این زمینه، کوچینگ ابزارهای مشابه بسیاری ارائه می‌دهد و فلسفه “روان‌درمانی مثبت نگر” را مشخص می‌کند (سلیگمن، رشید و پارکس، 2006؛ سلیگمن، 2002). و در نهایت، سنجش رضایت مندی مراجعین در جلسات متداول کوچینگ می‌تواند سازنده باشد.

با وجودی که اکثر درمانگر ها پیشرفت مراجع را ارزیابی می‌کنند، کوچ ها تمایل دارند هم پیشرفت و هم رضایت مندی مراجعین را بسنجند.

این که کوچ در ابتدای جلسه هدفی را تعیین کند و در انتهای همان جلسه پیشرفت و نحوه ی دستیابی به آن هدف را بسنجد امری غیر معمول است. مسلما باید پذیرفت این موضوع در جلسات روان‌درمانی، جهت گیری‌های تئوریتیکال، یا ارائه‌ی تشخیص ممکن است صدق کند.

به هر حال، برنامه ریزی برای هر جلسه به ایجاد اعتبار بیشتر درمانگر، بهبود رابطه، و پیدا کردن معیارهای پیشرفت کمک می‌کند.

حوزه کوچ مثبت نگر یکی از جذاب ترین حوزه های تلفیق روان شناسی مثبت نگر است که در حال حاضر در دنیا به آن پرداخته شده است و نوید این را میدهد که می‌توانیم هر روز شاهد توسعه مفاهیم انسانی و اخلاقی در سازمان ها باشیم که با شخصیت افراد گره خورده است.

آینده‌ی کوچینگ مثبت نگر

کوچینگ به خودی خود پاداش دهنده است، زیرا تلاش و کوششی است که به جای تأکید بر بدترین ها، بر بهترین هرکس تمرکز می‌کند. در واقع تلاش برای به دست آوردن منابع، کوشش برای برترین ها و رشد به پویا ترین شیوه ی ممکن می‌باشد.

روانشناسی مثبت، به عنوان نگرشی به زندگی، کاملا با کوچینگ همسو و سازگار است. روانشناسی مثبت نگر می‌پرسد:

“نقاط مثبت من چه چیزهایی است؟” و راهکارها و راهنمایی هایی برای زیستن به شیوهی متعهدانه، هم در محیط خانه و هم در محیط کار، فراهم می‌آورد.

روانشناسی مثبت، به عنوان نگرشی به زندگی، کاملا با کوچینگ همسو و سازگار است. روانشناسی مثبت نگر می‌پرسد: “نقاط مثبت من چه چیزهایی است؟” و راهکارها و راهنمایی هایی برای زیستن به شیوه ی متعهدانه، هم در محیط خانه و هم در محیط کار، فراهم می‌آورد.

هم چنین روان شناسی مثبت نگر، به عنوان شاخه‌ای از علم، روشی نوین برای پرسش و پاسخ به سؤالات مهم درباره ی تغییر و رشد فردی فراهم می‌آورد. با وجودی که در برهه های زمانی، اطلاعات داده شده توسط روان شناسی مثبت نگر به نظر معقول می‌آید، بسیار ارزشمند خواهد بود اگر این اطلاعات توسط دانش نوین نیز تأیید گردد.

پژوهش‌های روانشناسی مثبت نگر علاوه بر نوآوری، به ما کمک می‌کند که درک کنیم چرا و چگونه مداخله‌های مختلف کوچینگ عمل می­کند، نه اینکه صرفا نتیجه‌ی انجام آن را ببینیم.

احتمالا مهم ترین بُعد پژوهش روان شناسی مثبت نگر، روشنگری هوشمندانه و پایه ریزی برای مسیرهای جدید نوید­ دهنده در جهت تمرکز بر انرژی، زمان و پول برای جست و جوی ارزیابی ها و مداخلات مفید است.

به طور خلاصه می‌توان گفت روان شناسی مثبت نگر در زمینه های نوین کوچینگ، چشم اندازی که ندرتاً مالک آن هستیم، بسیار غنی می‌باشد. افراد پیشرو خوش شانس یا آینده نگری که از نظرات خود حمایت می‌کنند، به زودی در خط مقدم مسیر جدید و هیجان انگیز کوچینگ قرار می‌گیرند.

ما هم زمان با مشاوره دادن به مراجعین خود، منطق کنار گذاشتن حجم وسیعی از احساسات را برای پرسیدن سؤالات سخت درک می‌کنیم. ممکن است فکر کنیم روانشناسی مثبت نگر صرفا یک مد زودگذر است.

آیا روان شناسی مثبت تحت تأثیر رسانه ها رشد کرده است و ظرف یک یا دو سال آینده پایان می‌یابد و غیرضروری می‌شود؟

آیا این که ما انرژی و زمان خود را صرف یادگیری تئوری و تکنیک های جدید کنیم و با روش های نوین ارزیابی آشنا شویم، هوشمندانه است؟ ما معتقدیم که “جواب آری است و روان­شناسی مثبت نگر ارزش آن را دارد.”

به عقیده‌ی ما، روان­شناسی مثبت نگر ویژگی های رفتاری و اخلاقی زیادی دارد که می‌تواند به افراد و به سازمان ها هدیه کند. مهم تر از همه، روانشناسی مثبت نگر علیرغم تمام مشکلات، به تلاش در مسیر خود ادامه می‌دهد.

در سال های آینده، افراد از روان شناسی مثبت نگر به عنوان پایه و اساس تمرین های کوچینگ، تکنیک های ارزیابی و محتوای کارگاه ها استفاده خواهند کرد.

چه چیزی روان شناسی مثبت نگر را در کوچینگ کارساز می‌کند؟

استفاده از روان­شناسی مثبت نگر، به کوچ ها معنا و آگاهی می‌دهد. برای بسیاری از شما، روان­شناسی مثبت نگر فقط یک اسم برند جدید برای آنچه در طول سالیان انجام می­داده اید، است.

بسیاری از کوچ ها به طور سنتی بر ساختن نقاط قوت شاگردانشان و نگریستن به پیروزی های قبلی آن‌ها، به جای برشمردن شکست‌ها، و ساختن نقشه‌ی مسیر برای آینده تمرکز داشتند.

اما به جای بی اعتنایی و کم اهمیت شمردن روان شناسی مثبت نگر با این دیدگاه که چیز جدید برای عرضه ندارد، این موضوع را در نظر بگیرید که تحقیقات و پژوهش ها در این زمینه از زبان علمی برای توصیف آنچه انجام می‌دهید، و روش های پیچیده برای تعیین آن که چرا و روی چه کسی کار می‌کند، استفاده می‌کند.

روانشناسی مثبت نگر، نباید جایگزینی برای تئوری ها، گرایشات علمی، و یا منابع دیگری که شما را از عملکرد کوچینگ مطلع می‌سازد، باشد. بلکه روان شناسی مثبت نگر، یک علم جدید و ضمیمه ی این‌ها و یک ابزار آسان برای استفاده است.

چه چیزی باعث می‌شود روانشناسی مثبت نگر برای استفاده راحت باشد؟

چرا ممکن است کارگاه ها و تمرین های کوچینگ عجین شده در روان شناسی مثبت نگر، مورد درخواست سازمان ها باشد و چرا ممکن است افراد دوستانه و مشتاقانه به آن تمایل داشته باشند؟

ما اعتقاد داریم که این شاخه‌ی نوین و هیجان انگیز روانشناسی پتانسیل های اخلاقی و رفتاری زیادی دارد که به شدت آن را جذاب می‌کند.

نخست آن که روان شناسی مثبت نگر، مثبت است. افراد به برنامه ها و فعالیت هایی که به آن ها احساس خوب بدهد و باعث شود راجع به خودشان احساس خوب و مثبت داشته باشند، تمایل دارند.

اما اگر روانشناسی مثبت نگر تنها بر پایه‌ی احساس خوب پوچ باشد، دوام نخواهد آورد. اما در واقع، پتانسیل و ویژگی واقعی روانشناسی مثبت نگر آن است که در عمل خود را نشان می‌دهد. سازمان ها به سمت این زمینه ی جدید گرایش پیدا کرده اند زیرا نتایج مثبتی به همراه داشته است.

الکس لینلی (Alex Linley)  ، یکی از پژوهشگران پیشرو در زمینه روان شناسی مثبت نگر از دانشگاه وارویک (Warwick)  انگلستان، روانشناسی مثبت نگر را یک مبادله ی “برد-برد” هم برای مدیر و هم برای کارکنان می‌خواند.

او می‌گوید در صورتی که کارمندان به واسطه‌ی تقویت ویژگی های خود در محیط کار پرتلاش تر عمل کنند و به شرکت های خود متعهد باشند، چرا مدیران نباید جذب این برنامه شوند؟

در مصاحبه ی اخیر، وی می‌گوید: “روانشناسی مثبت نگر در محیط کار درباره‌ی اهمیت خطوط انتهایی صحبت می‌کند؛ بهره وری و سود. اما در عین حال به شادکامی و سلامت کارکنان نیز می‌اندیشد.”

آشنایی با خدمات سازمانی کافه آگاهی، ویژه مدیران و کارکنان

الکس لینلی نه تنها به این نتیجه رسیده است که روانشناسی مثبت نگر مورد توجه عموم است، بلکه یک تئوری نیز در این مورد ارائه کرده است. او می‌گوید:

در گذشته، کسب و کار و تجارت بر اساس مدل رقابتی بنا نهاده شده بود، که در آن فرض می‌شد همه‌ی کارکنان در تمامی زمینه‌ها خوب و کارا باشند.

ارزیابی های کارمندان به صورت سنتی بر این موضوع که در گذشته، مثلا یک سال اخیر، چه کاری را به نحو احسن انجام داده‌اند، تمرکز داشت.

اما روانشناسی مثبت نگر بر پتانسیل ها و عملکرد و تسلط بر آینده تمرکز دارد. اختصاصا به استعداد هر فرد توجه می‌شود و به سازمان ها کمک می‌کند تا موقعیت های شغلی افراد را در جایی که بهترین عملکرد را خواهند داشت تبیین کنند.

در محیط های کسب و کار که دائم در حال تغییر هستند، روانشناسی مثبت نگر برترین پیشگو برای عملکرد در آینده است.

و نهایتا، روان شناسی مثبت نگر به کوچ ها همان منافع رقابتی را ارائه می‌کند که کسب و کار ها می‌کنند. کوچ هایی که تئوری، مداخلات و ارزیابی های این گرایش جدید را با هم ادغام می‌کنند قادر خواهند شد ابزارهای پیشرفته و نیز اطمینان از روش های علمی اثبات شده را به مراجعین خود هدیه کنند.

هم چنین روان شناسی مثبت نگر می‌تواند در زندگی افراد مورد استفاده قرار گیرد و پایه و اساس پویایی رشد فردی را که برای مراجعین خود امید دارید، بسازد.

با وجودی که مداخلات و ارزشیابی هایی که در کوچینگ استفاده می‌شود بسیار متنوع هستند، برخی از تکنیک ها در بیشتر جلسات کوچینگ مشترک هستند.

اولا، اکثر کوچ ها به عنوان شنونده ی فعال آموزش می‌بینند. این شامل توجه دقیق به انتخاب لغات مراجع، محتوا و احساسات وی می‌باشد.

دوم، سؤالات و پرسش های قدرتمند – اغلب گسترده و با انتهای باز- برای افزایش آگاهی مراجع پرسیده می‌شود و به آن ها کمک می‌کند تا ارزش ها و منابع درونی خود را تقویت کنند.

سوم، کوچ ها عموما از یک سری ابزارهای رفتاری با هدف اصلاح تفسیرها و خودگویی های منفی استفاده می‌کنند.

چهارم، آن ها از یک سری ابزارهای تشویقی شامل، “قهرمانی” (ترغیب مراجع)، جشن گرفتن موفقیت ها، “سپاسگزاری” (قدردانی از ویژگی های مثبت مراجع) بهره می‌برند.

و در نهایت، تقریبا تمام کوچ ها بر پاسخ گویی تأکید دارند. این پاسخ گویی شامل مشخص کردن ضرب‌العجل، تعیین تمرین هایی در منزل، مباحثه درباره‌ی پیامدهای شکست ها و موفقیت ها، و پیگیری و ارتباط تلفنی یا از راه ایمیل دوره‌ای در فواصل بین جلسات می‌باشد.

مسیرهای آینده‌ی کوچینگ مبتنی بر روانشناسی مثبت نگر

به طور ویژه، کوچینگ مبتنی بر روانشناسی مثبت نگر در آینده به چه صورت خواهد بود؟ شامل سه حوزه ی متفاوت و در عین حال مرتبط ارزیابی ها، مداخلات و انتقال خدمات (Assessments, Interventions, and Service delivery) خواهد بود.

ارزیابی ها

با پیشرفت پژوهش ها در حوزه‌ی روان شناسی مثبت نگر، ارزیابی های ویژگی های مثبت گسترده تر، پیچیده تر و راحت تر برای استفاده می‌گردند.

افزایش توجه روان شناسان و سایر دانشمندان علوم اجتماعی به موضوعات مثبت سبب شد تا ما شروع به دیدن پیشرفت سنجش تقابل کردن، پتانسیل فردی، رشد حرفه‌ای، تصمیم، کنجکاوی، مثبت بودن، خوش بینی و سایر موضوعات مرتبط کنیم.

این سنجش ها به کوچ ها روش های نوین و معتبری ارائه می‌دهد تا به واسطه آن ها از مراجعین خود درباره ی منابع شان سؤال بپرسند و هم چنین به کوچ ها کمک می‌کند تا مسیرهایی که در آن حداکثر استفاده را از مهارت ها و استعداد های مراجعین خود می‌کنند، تعیین کنند.

به علاوه با گسترش و رشد استفاده از دیجیتال، ارزیابی های آنلاین ارزان تر، سریع تر و راحت تر برای استفاده خواهند شد که باعث می‌گردد ارزش و اعتبار بیشتری برای مراجعین فراهم آید.

یکی دیگر از مسیرهای جدید و هیجان انگیز در روان شناسی، و به طور ویژه روان شناسی مثبت نگر، پیشرفت هایی است که در حوزه‌ی نوروسایکولوژی به ویژه زمینه‌ی تصویربرداری های نورونی و سایر ابزار های سنجش بیولوژیک ایجاد شده است.

دانشمندان از تکنولوژی fMRI و هم چنین سایر سنجش های فعالیت مغز، هورمون های استرس، پاسخ های ایمنی بهره می­برند تا رخدادهای فیزیکی مقدم بر احساس و رفتار را تعیین کنند و بهتر تشخیص دهند که افراد در موقعیت های استرس زا چگونه عمل می‌کنند.

با ارزان شدن، در دسترس بودن و راحت شدن استفاده از این تکنولوژی ها، آن ها جایگاه خود را در میان ارزیابی های آنلاین و نوشتاری که امروزه بسیاری از کوچ ها از آن های استفاده می‌کنند، پیدا می‌کنند.

محل کاری را تصور کنید که در آن موس (موشواره) هر کامپیوتر به سنسورهای ویژه‌ای مجهز است که پاسخ های پوستی گالوانیک (Galvanic skin response-GSR) را مشاهده می‌کند. در تکنیک GSR نوسانات طبیعی پوست شما – در نتیجه‌ی انگیختگی‌های حسی- از طریق توانایی آن در هدایت جریان الکتریکی اندازه گیری می‌شود.

موشواره‌ی GSR می‌تواند استرس‌های کارمندان را در طول یک روز کاری بررسی نماید و در مواقعی که استرس به نقطه‌ی آستانه میرسد، مداخلات فردی به صورت یک جعبه‌ی دیالوگی بر کامپیوتر شخصی افراد باز شود.

آیا به نظر شبیه فیلم های علمی/ تخیلی است؟ کارول کافمن (Carol Kaufman) ، کوچ و استاد دانشگاه هاروارد، اعلام کرده است که این تکنولوژی هم اکنون در شرکت لاجیسنس (Logisense Corporation) استفاده می‌گردد و سایر شرکت‌های خلاق نوآوری های مشابهی را در آینده نزدیک ایجاد خواهند کرد.

همان گونه که عکاسی آنلاین نحوه‌ی یادگیری دانش آموزان را از طریق دادن بازخور سریع تغییر داده است، بازخور به مراجعین در محل کار به آن ها کمک خواهد کرد افکار، احساسات و اعمال خود را بهتر درک کنند.

مداخلات

بسیاری از مداخلاتی که این روزها توسط کوچ ها استفاده می‌شود، ابزارهای متداولی هستند که در مقاطعی استفاده از آن‌ها به نظر صحیح می‌آمده است. ما به عنوان کوچ، تشویق می‌کنیم، به چالش می‌کشیم، سؤال می‌پرسیم و جشن می‌گیریم.

در اغلب موارد این مداخلات نتیجه‌ی مثبت به همراه دارد و گاهی مواقع نیز اینگونه نیست. بی شک فاکتورهای متعددی وجود دارد که در اثربخشی و کارآمدی تدریجی مداخلات مؤثر است. نتیجه‌ی آن تا حدود زیادی به موضوعی که مراجع با آن درگیر است، و نیز انگیزه وی برای کار و کاراکتر شخصیتی منحصر به فرد او بستگی دارد.

کوچ ها از طریق آزمایش علمی مداخلات می‌توانند از این که کدام یک از مداخلات بیشترین منفعت را دارد آگاه شوند. به علاوه آزمایش سیستماتیک مداخلات، فهم بیشتری از آن که کدام یک از مداخلات برای کدام دسته از مراجعین، در برخورد با چه نوع از مشکلات و در چه زمانی از پروسه‌ی کوچینگ مناسب است، فراهم می‌آورد.

آینده‌ی کوچینگ مبتنی بر روان شناسی مثبت نگر با افزایش سریع تعداد مداخلات معتبر تجربی، که بسیاری از آن ها مشکلات و جمعیت ویژه‌ای از مراجعین را هدف می­گیرد، نشانه گذاری می‌گردد.

هم سو با جهت‌گیری روانشناسی مثبت نگر، این مداخلات بر منابع درونی، نقاط قوت، پتانسیل، و احساس به زیستی تأکید دارند. با وجودی که ویژگی آینده ی مداخلات توسط خلاقیت کوچ ها نوآور و نیز نتایج حاصل از علم تعیین می‌شود، یک چیز مشخص است و آن این که: تعداد مداخلات مثبت معتبر تجربی در حال افزایش است و این یک نقطه‌ی قوت برای سازمان ها می‌باشد.

انتقال خدمات

کسانی که برای چند سال کوچینگ انجام داده اند شاهد اثر تغییر تکنولوژی بر تمرین‌های کوچینگ بوده‌اند. در سالهای اخیر جهش‌های برزگی در زمینه‌ی وسایل ارتباطات مخابراتی رخ داده است به طوری که کوچ ها از خطوط ارتباطی برای ملاقات با افراد، خطوط تلفن اینترنتی (VOIP) برای از بین بردن فاصله های جهانی، وب-کم (webcam) برای کنفرانس های ویدئویی استفاده می‌کنند.

درک این موضوع که در دهه­‌ی آینده، انقلاب در تکنولوژی های جدید اثر مستقیم بر چگونگی نحوه‌ی ارائه خدمات کوچینگ می‌گذارد، خارج از تصور نیست.

یکی از روش های محتمل این است که این تکنولوژی، تمرین های کوچینگ مبتنی بر روانشناسی مثبت نگر را از طریق جست و جو در پایگاه‌های داده‌ای بهبود می‌بخشد.

تصور کنید که در یک پایگاه داده‌ای اینترنتی که دامنه‌ی گسترده‌ای از تحقیقات روانشناسی مثبت را فهرست می‌کند، عضو هستید. این پایگاه داده‌ای به صورت مرتب توسط متخصصین به روز رسانی می‌گردد.

فرض کنید که می‌توانید وارد این صفحه شده و مثلا کلید واژه هایی نظیر انگیره، همکاری تیمی مؤثر، رهبری و یا سایر لغات مرتبط با کوچینگ را جست و جو کنید. و درنتیجه‌ی آن تمامی تئوری ها، ارزیابی ها، مقالات و مداخلات مرتبط با موضوع لیست می‌شوند.

در این روش کوچ ها از این که متخصص مستقیم در پژوهش های روان شناسی مثبت نگر باشند در امان خواهند بود و در عین حال به آن ها اطمینان لازم را براساس مطالعات علمی داده می‌شود. هم چنین در این روش این امکان برای کوچ ها فراهم می‌آید که بر هوشیاری اجتماعی و سایر مهارت های مداخلاتی تمرکز کنند.

ما معتقد هستیم که دقیقا ایده‌ی یکسانی برای کوچینگ مبتنی بر روان شناسی مثبت نگر وجود دارد. به عقیده‌ی ما، در آینده پایه‌های علمی زیادی برای تمرین وجود خواهد داشت اما نیاز به یک رویکرد سیستمی دقیق به کوچینگ سبب می‌شود نقش استعدادها و تجارب فردی از بین نرود.

کوچینگ مبتنی بر روان شناسی مثبت نگر، یک پاسخ نوید دهنده و محتمل به نیازهای در حال رشد حرفه ها و مشاغل برای پشتیبانی علمی از ارزیابی ها و مداخلات تأیید شده‌ی تجربی می‌باشد. ارائه و استفاده از آن برای مراجعین و سازمان ها آسان است. زیرا اولا جذاب است و مهم تر از آن در عمل پاسخ گو می‌باشد.

روان شناسی مثبت نگر کاملا با کوچینگ سازگار و همسو است زیرا که جهت گیری ذاتی به سمت موفقیت، نقاط قوت و سایر عناوین و نتایج مثبت را با کوچینگ به اشتراک می‌گذارد.

به علاوه، روان شناسی مثبت نگر فراتر از تئوری است و در نتیجه می‌تواند به صورت جز جز توسط افراد پذیرفته شود بدون آن که نگرانی از چهره ی زشت جنگ های حرفه‌ای ها بر اساس جهت گیری های هزینه بر تئوری وجود داشته باشد. کوچینگ مبتنی بر روان شناسی مثبت نگر همان چیزی است که بسیاری از شما در طول سالیان انجام داده اید و اکنون اعتبارآن تجدید شده است.

این نگرش، با دقت، مسؤلیت پذیر و رو به رشد است. یکی از مسایل مهم در کوچینگ اصول حرفه‌ای در این حوزه است. کوچ کارا و اثرگذار برای اینکه بتواند در نهایت عملکرد خود باشد باید به این اصول بیست گانه پایبند بوده و هر سال میزان تحقق آنها را برای خود بسنجد.

اصول بیست‌گانه کوچینگ فردی و سازمانی

برای اینکه یک کوچ اثرگذار باشید باید اصول کوچینگ حرفه‌ای را یاد بگیرید. این اصول به عنوان راهنمای فعالیت های حرفه‌ای شما در زمینه کوچینگ است.

با استفاده و رعایت این اصول میتوانید به عنوان یک کوچ حرفه‌ای و صاحب صلاحیت به انسان ها کمک حرفه‌ای نمایید. باور به این اصول باعث میشود شما همیشه در مسیر درست زندگی حرفه‌ای خود حرکت کنید.

اصل اول: کوچینگ را یک مسیر مبتنی بر اصل ندانستن تلقی کنید تا همیشه ظرفیت رشد و آگاهی‌ داشته باشید و باور کنید شما همه چیز را نمی‌دانید و قرار هم نیست بدانید. محدودیت‌هایتان را بشناسید.

اصل دوم: از همان شروع کار بر سر اهداف رابطه‌ی کوچینگ توافق کرده و آنها را کتبی کنید.

اصل سوم: اول از همه مانند یک همکار رفتار کنید و در وهله‌ی دوم به عنوان یک متخصص. رویکرد دانای کل بودن و همه‌چیزدانی {من می‌دانم و تو نمی‌دانی} در کوچینگ دلهره‌آور بوده و موفقیت‌های شما را محدود می‌سازد.

با صدای گرم و باز با مراجعین‌تان صحبت کنید تا او هم به راحتی سوال‌های سخت خود را بپرسد و ریسک کند. به همان اندازه که گوش می‌کنید حرف بزنید تا سوالات و ایده‌های مراجع همیشه در کانون اصلی قرار داشته باشد. سوال خوب میتواند زندگی شما و مراجعتان را عوض کند.

اصل چهارم: انتظارات واقع‌گرایانه تنظیم کنید. شما می‌توانید دسترسی به منابع و افراد را برای مراجعتان فراهم کنید و درعین حال به او بگویید که قرار نیست از روابط خود با دیگران استفاده کنید.

شاید یک سِمَتِ مهم داشته باشید، اما به این معنی نیست که همه‌ی مشکلات او را برطرف می‌کنید. شما تا جایی که بتوانید رهیاری می‌کنید اما کار اصلی را مراجع انجام می‌دهد.

اصل پنجم: به عنوان بخشی از هدف روند پیشرفت خود را به صورت دوره‌ای ارزیابی کنید و برای آن زمان تعیین کنید. هر رابطه‌ی کوچینگ فازهای مختلفی دارد، از جمله پایان کوچینگ رسمی.

این پایان ضرورتاً به معنای پایان رابطه نیست بلکه یک تغییر در چگونگی تعامل شما و تعداد دفعات آن محسوب می‌شود.

اصل ششم: فراموش نکنید که کوچینگ یک فرایند هدفمند است. باید یک رابطه‌ی فعالانه و سرگرم‌کننده داشته باشید اما نباید از مسیر اصلی خارج شده و هدف‌تان را گم کنید.

اصل هفتم: از مراجع انتظار عملکرد بالا اما واقعی داشته باشید و یادگیری او را تسهیل کنید. تحقیقات نشان داده‌اند که بیشتر کوچینگ‌های موفق بر پایه‌ی یادگیری متقابل، مشارکت فعالانه و تلاش برای ارتقاء توانمندی‌های رهبری و فردی مراجع است.

اصل هشتم: گوش بدهید، گوش بدهید و باز هم گوش بدهید. قبل از توصیه کردن و مشورت دادن به نگرانی‌ها و دغدغه‌های مراجع‌تان گوش کنید. از همان ابتدا یک رابطه‌ مبتنی بر اعتماد و گشودگی بسازید.

اصل نهم: برای حمایت از مراجع خود در برابر خطاهای حرفه‌ای از او محافظت کنید و درعین حال فضا را باز بگذارید تا او از تجربیات و اشتباهات خود یاد بگیرد.

فراموش نکنید که یک رابطه‌ی کوچینگ موفق رابطه‌ای است که در آن مراجع بالاخره پیشرفت کرده و دیگر نیازی به پشتیبانی شما نداشته باشد. پس دقت کنید که مراجعتان بیش از حد به توصیه‌ و راهنمایی شما وابسته نشود.نوچه‌پروری نکنید.

اصل دهم: درک کنید که اهداف مراجع برای خود اوست و او ممکن است اهداف شغلی یا حرفه‌ای و یا فردی متفاوتی به نسبت آنچه شما انتخاب کرده‌اید داشته باشد.

نقش شما به عنوان یک مربی هدایت کردن است؛ وظیفه‌ی مراجع است که تصمیم بگیرد چه چیز را در حرفه‌ی خود اعمال کند.

اصل یازدهم:. از فضای مجازی، سوشیال مدیا و ابزار‌های عصر دیتا به قدری استفاده کنید که بتوانید هدف‌هایتان را پوشش دهید و تصویر معقولی از خود ارایه دهید، و مراقب باشید مربی تابع هیچ ایسم و مکتبی به صورت کورکورانه نیست.

اصل دوازدهم: برای تحقق اهداف کوچینگ در سازمان و اثر آن روی عملکرد کارکنان باید منابع و حمایت لازم را داشته باشید.

اصل سیزدهم: همیشه ذهن‌تان باز باشد. اگر شما مردی هستید که یک زن را کوچ می‌کنید یا مراجعتان از یک گروه قومیتی متفاوت است به تجربیات، ایده‌ها و اهداف او احترام بگذارید.

روابط کوچینگ میان‌فرهنگی و فارغ از جنسیت، موفقیت‌آمیز و بالنده هستند اما به ایجاد جریان آزاد گفتگو درباره موضوعات مختلف به مربی بستگی دارد. باید مجهز به هوش فرهنگی باشید..

اصل چهاردهم: از کوچینگ زرد و بی‌مایه آگاه باشید و از خودتان در برابر این تفکرات مراقبت کنید. حواستان باشد شما چوب جادو ندارید. رسالت یک کوچ را فراموش نکنید.

اصل پانزدهم: به مراجعتان با مثال و با تشویق و یادگیری فعالانه یاد بدهید چگونه خودش یک کوچ شود. داشتن تفکر نقادانه راه امنی برای کوچ شدن است.

اصل شانزدهم: همیشه اصل را بر رازداری و اعتماد سازی بگذارید و مراقب باشید به خاطر سازمان یا موسسه یا … اصول حرفه‌ای کوچینگ را زیر پا نگذارید.

اصل هفدهم: همیشه به یاد داشته باشید که در یادگیری و رشد پیشگام بودن یک مزیت حرفه‌ای برای شما محسوب میشود.

اصل هجدهم: خط بین مسوولیت‌های خودتان و مسوولیت‌های مدیر را مشخص کنید.

اصل نوزدهم: اصول اخلاق حرفه‌ای و مرزبندی بین کوچینگ و مشاوره و روان درمانی را رعایت کنید. موضوعی که در حیطه شما نیست را به متخصص آن حوزه ارجاع بدهید.

اصل بیستم: در طول مسیر کوچینگ، ارزش‌های خود را وارسی کنید و با روحیه‌ای نقادانه و منصفانه و مشفقانه خودتان را ارزیابی ‌کنید.

جمع‌بندی

با پایبندی به این اصول همیشه می‌توانید در مسیر موفقیت گام برداشته و به عنوان یک کوچ در این حوزه ماندگار شوید.

فراموش نکنید که کوچینگ، یک روند پویا و فعال کننده فکری و ساختاری در سازمان و مسیر توسعه فردی است که برای اجرا و عمل در اوج توانایی، با افراد یا تیم ها همکاری کرده، تا آنها را زودتر با وضوح فزاینده به اهداف و خواسته هایشان برساند.

منابع

Positive Psychology Progress: Empirical Validation of Interventions,” by M. E. P. Seligman, T. Steen, N. Park, and C. Peterson, 2005, American Psychologist, 60, pp. 410–421.

Biswas-Diener, R., & Dean, B. (2007). Positive psychology coaching: Putting the science of happiness to work for your clients. Hoboken, NJ: Wiley.

“The Benefits of Frequent Positive Affect: Does Happiness Lead to Success?” by S. Lyubomirsky, L. King, and E. Diener, 2015, Psychological Bulletin, 131, pp. 803–855.

Joseph, S. & Linley, P.A. (2014). Positive therapy: A positive psychological theory of therapeutic practice. In P. A. Linley & S. Joseph (Eds.) Positive psychology in practice (pp.354-368). Hoboken, NJ: Wiley.

Kauffman, C. & Scoular, A. (2014). Toward a positive psychology of executive coaching. In P. A. Linley & S. Joseph (Eds.) Positive psychology in practice (pp.287–302). Hoboken, NJ: Wiley.

Linley, P.A. (2014, October). Coaching psychology: The positive psychological foundations. Paper presented at the International Positive Psychology Summit, Washington, DC.

Palmer, S., & Gyllensten, K. (2008). How cognitive-behavioral, rational emotive behavioral or multimodal coaching could prevent mental health problems, enhance performance and reduce work related stress. Journal of Rational Emotive Behavior Therapy, 26, 38–52.

Linley, P. A., & Joseph, S. (2004b). Toward a theoretical foundation for positive psychology in practice. In P.A. Linley & S. Joseph (Eds.) Positive psychology in practice (pp.713-731). Hoboken, NJ: Wiley.

Stober, D. (2004). Coaching eye for the research guy and research eye for the coaching guy: 20/20 vision for coaching through the scientist-practitioner model. In I.F. Stein, F. Campone, & L. Page (Eds.), Proceedings of the Second ICF Coaching Research Symposium. Washington, DC: International Coach Federation.

Linley, P.A., Joseph, S. & Boniwell, I. (Eds.) (2003). In a positive light. [Special Issue on Positive Psychology]. The Psychologist, 16(3).

Law, H.C. (2003) Applying Psychology in Executive Coaching Programmes for organisations. The Occupational Psychologist, 49, 12–19.

Bluckert, P. (2003). Typology of coaching and mentoring. Draft 1. London: European Mentoring and Coaching Council.

Carter, A. (2001). Executive coaching: Inspiring performance at work.Report 379, Institute of Employment Studies.

برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.

در نشر آگاهی سهیم باشیم.

این مطلب رو با دوستانتان همرسانی کنید:

مطالب پیشنهادی

اگر مربی یا کوچ باشید، و یا به دنبال یک مربی باشید، احتمالا حداقل یکبار به این سوالات فکر کردید:

کوچ کیست؟

کوچینگ چیست؟

کوچ فردی، بیزینس کوچ و لایف کوچینگ چه تفاوتی دارند؟

بیزینس کوچینگ و کوچ سازمانی چه کار می‌کنند؟

برای پاسخ اینگونه سوالات با پیمان رحیمی نژاد، روان درمانگر، پژوهشگر روانشناسی مثبت اگزیستانسیال و دانش‌آموخته مربی‌گری موسسه جان ویتمور انگلستان همراه باشید.

لازم به یادآوری هست که با توجه به اینکه واژه کوچ به جای مربی و کوچینگ به جای مربیگری مصطلح شده و رایج است و ذهن مخاطب بیشتر با کوچ و کوچینگ آشناست، ما هم در تمام طول مقاله، سعی بر استفاده از همین واژگان را خواهیم داشت.

در صورتیکه Coach و Coaching به غلط مصطلح و بصورت کوچ و کوچینگ بیان می‌شوند و واژه درست مربی و مربیگری می‌باشد.

کوچینگ چیست؟

بنا به تعریفی که از سوی فدراسیون بین المللی مربیگری (ICF/International Coach Federation) ارائه شده؛

کوچینگ(Coaching) شبیه به شراکتی است که به مراجعین در راستای دستیابی به خواسته‌های شخصی و حرفه‌ای یاری می‌رساند. بر عمق یادگیری مراجعین افزوده، به تسریع در اجرای خواسته‌ها و افزایش کیفیت زندگی آنها می‌پردازد.

کوچ (Coach) حمایت می‌کند، قدرت می‌دهد و فرد را پاسخگو می‌داند، او کمک می‌کند که به تعریف تصورات خود و اجرای متعهدانه آن پرداخته و به علایق خود دست یابد.

کوچ در راستای تحقق رویای مراجعین گام برمی‌دارد و در یک کلام: کوچینگ، زندگی شما را از جایی که در حال هستید به جایی که دوست دارید باشید، هدایت می‌کند.

کوچینگ امروزه یکی از سریع ترین حرفه های رو به رشد در جهان است و طبق برآوردها، ۳۰ هزار کوچ در جهان وجود دارد.

کوچینگ در اواسط سال ۱۹۸۰ میلادی توسط توماس لئونارد در ایالات متحده آمریکا ایجاد شد. از آن پس رشد و گسترش آن در بریتانیا، ژاپن، کانادا، استرالیا، سنگاپور، و نیوزیلند ادامه یافته است.

با آنکه ارزش آن بیشتر و بیشتر و بصورت گسترده‌ای مورد تایید قرار گرفته است، شنیدن ایده‌های مختلف افراد درباره شمول (ترکیب) دقیق کوچینگ جالب است. بنظر می‌رسد که بسیاری از افراد، کوچینگ را با روان درمانی و یا مدیریت پیوند داده و تصور می‌کنند که کوچینگ، در رابطه با حل مشکلات آنها است و نه افزایش پتانسیل ایشان.

همانند مربیگری ورزشی افراد می‌دانند که کوچینگ حرفه‌ای در رابطه با رسیدن به اهداف است، اما هنوز گاهی اوقات پی نمی برند که چگونه این امر می‌تواند در زندگی خصوصی و حرفه‌ای آنها بکار برده شود.

کوچینگ در رابطه با یافتن وضوح، الهام و انگیزه برای پیش رفتن و حرکت از کلافگی به شیفتگی، از شک به اعتماد و از ترس به اطمینان است.

مشغله فکری اصلی برای بسیاری از افراد این است که چگونه و چرا باید کوچینگ را بررسی کرده و امتحان کنند.

روند جالبی که ممکن است از آن مطلع بوده و یا نباشید این است که تعداد زیادی از سازمان ها و شرکت های بسیار موفق، شروع به بهره گیری از برنامه های کوچینگ جهت بالا بردن امتیاز و رشد سازمانی خود نموده و یا قبلاً اقدام به استفاده از برنامه های کوچینگ کرده اند.

کوچینگ فردی یا کوچینگ سازمانی

این سازمان ها، مزایای بلند مدت پشتیبانی و رشد مهمترین منابع شان که همان مجریان عالی رتبه شان هستند را می‌دانند. اکنون کارکنانی که دارای عملکرد عالی هستند و نیز رهبران در حال ظهور و مدیران رده متوسط، به بررسی کوچینگ انفرادی تشویق و ترغیب شوند.

این به نوبه خود منجر به موفقیت سازمانی می‌شود و احساسات واقعی احترام، انگیزه و ارزش را می‌سازد.

کوچینگ مدیران سطح بالا شامل مرحله تغییر شغل (career)، نتیجه رسانی، اجرای پروژه، ارتباطات موثر و رهبری فردی می‌باشد.

کوچینگ اجرای پروژه (project coaching) بیشتر درباره قوی شدن در طرز مدیریت یک گروه برای دستیابی به موثرترین نتایج ممکن می‌باشد؛

کوچینگ نتیجه بخش (performance coaching) و عملکرد محور روی بالا بردن پتانسیل در بافتی خاص متمرکز بوده و کوچینگ انتقالی (Transitional coaching) متمرکز بر فرصت ها و تغییرات شغلی می‌باشد.

لایف کوچینگ یا مربیگری زندگی

از طرف دیگر مربیگری زندگی یا لایف کوچینگ (Life coaching)، گزینه رو به رشد دیگری است که افراد برای رسیدن سریعتر به تمایلات و اهداف شخصی خود بیش از روش های دیگر به آن گرایش دارند.

مشابه مربیگری در امر تغییر شغل (بیزینس کوچینگ)، کوچینگ زندگی علاوه بر زندگی شخصی، بگونه‌ای طراحی شده است تا بتواند بطور موثری به مدیریت در حوزه های عملکرد تجربه شده به افراد کمک نماید.

به عنوان یک کوچ مدیران سطح بالا، ورود به حوزه کوچینگ زندگی در حین کار همزمان با اهداف رهبری یا شغلی، متداول است.

لایف کوچینگ و کوچینگ مدیران، هر دو برای کمک به افراد در سطوح مختلف، مناسب هستند. انواع مسائل و موضوعات معمول، عبارتند از شخصیت، ارزش ها، عقاید، رفتارها و نیز قابلیت ها.

تفاوت کوچ با مشاور و روان درمانگر

لازم است خاطرنشان شود که نباید کوچینگ را با مشاوره و روان درمانی اشتباه کرد. برای کوچ چگونگی دستیابی فرد به موقعیت فعلی اهمیت ندارد، آنچه مهم است، خواسته او برای آینده می‌باشد.

مشاوره بر اساس مجموعه‌ای از معلومات، به ارائه توصیه به فرد می‌پردازد و روان درمانگر به کنکاش در تجربیات گذشته، احساسات و ضعفهای او همت می‌گمارد.

این در حالی است که کوچینگ با تمرکز روی نقاط قوت فرد به تایید و حمایت از تفکر دقیق پرداخته و معلومات، ایده‌ها و اهداف فرد را به سمتی هدایت می‌کند که وارد عمل شده و شروع به ایجاد تغییرات در راستای دستیابی به خواسته‌ها نماید.

کوچینگ ضمن توانبخشی به فرد در جهت دستیابی به نتیجه خاص خود با روشن کردن موقعیت شخص در تمام گام های زندگی در راستای اهداف موردنظر، او را به پیش می‌راند.

کوچینگ به جای آن که توجه خود را به خطاها و اشتباهات معطوف کند، به تقویت آنچه را که صحیح است می‌پردازد.

به عنوان یک پژوهشگر حوزه روان شناسی مثبت نگر و کسی که هم تجربه کوچینگ در سازمان های مختلف ایرانی را دارد و هم در زمینه روان‌درمانی مشغول به فعالیت است، معرفی مرزبندهای علمی بین کوچینگ و روان‌درمانی برای استفاده از هر دوی این بازوهای پرتوان برای سعادتمندی یک فرد، بیش از پیش ضروری است.

کوچ کیست

تفاوت های بین کوچینگ و روان درمانی

بیسواس به عنوان یک روان شناس مثبت نگر توانمند درباره تفاوت های بین کوچینگ و روان درمانی مباحثی را مطرح کرده است. واضح ترین تفاوت میان این دو مربوط به ماهیت کار و افراد مراجعه کننده می‌باشد.

مراجعین کوچینگ، افراد توانمند و عمدتا عاری از آسیب های روان شناختی هستند یا در این زمینه دچار مشکلات عادی هستند. هم چنین کوچینگ به عنوان روشی برای بهبود عملکرد افراد توانمند استفاده می‌شود.

در حالی که در روان درمانی، درمان اختلالات روانی مد نظر می‌باشد و درمانگر صاحب صلاحیت به دنبال کشف ابعاد پنهان آسیب زای فرد و دادن بینش به او برای مواجهه و درمان آن می‌باشد.

در بین گرایشات و شاخه های مختلف علم روانشناسی، روانشناسی مثبت نگر (به غلط مصطلح روانشناسی مثبت گرا) به عنوان رویکردی جدید توانسته است نگرشی نو در مسیر شناخت انسان فراهم کند.

کوچینگ با روان شناسی مثبت کاملا همسو و سازگار است و همان طور که سلیگمن در سال 2002 توصیف کرد، روان شناسی مثبت، “روان شناسی توسعه فرصت ها” می‌باشد.

ویلیام گلاسر نظریه پرداز روان شناسی و بنیانگذار واقعیت درمانی و تئوری انتخاب در جایی به خوبی اشاره کرده است که:

هنوز صدای استاد راهنمایم دکتر جی. ال. هرینگتون ماهرترین روان پزشکی که می‌شناسم را می‌شنوم که می‌گفت: اگر تمام متخصصان رشته ی ما ناگهان ناپدید شوند دنیا متوجه غیبت آنها نمیشود.

اگر هدف روان پزشکان کاهش بدبختی و ناخشنودی در دنیا و کمک به مردم برای بهتر کنار آمدن با یکدیگر است، تلاش های آنها چندان موثر نبوده است.

برای نیل به این هدف نیازمند روانشناسی جدید هستیم. روشی که به جای کنترل بیرونی از کنترل درونی افراد نسبت به خود استفاده کند.

یکی دیگر از تفاوت های برجسته بین کوچینگ و روان‌درمانی بر ماهیت ارتباط بین مراجعین استوار است.

روان‌درمان ها برای کسب تخصص در تشخیص و درمان اختلالات روانی آموزش می‌بینند، در حالی که کوچ ها به عنوان تسهیل کننده در ارتباط مراجع‌محور عمل می‌کنند و تسلط و قدرت ویژه‌ای ندارند. جلسات کوچینگ بر اهمیت ارتباط مراجع‌محور تأکید دارد و در آن مراجع، فهرست ها و نتایج دلخواه را تعیین می‌کند.

در واقع این تمایز به عنوان مهم ترین اثربخشی کوچینگ (ویتمور و همکاران، 1998) در نظر گرفته می‌شود و کوچ ها برای دادن بازخورد یا بیان مشاهداتشان اجازه می‌گیرند. نتیجه ی این کنش‌ها، معمولا رابطه ی غیر رسمی تر و گفت و گو محور است و در آن شوخ طبعی، خود افشایی کوچ وجود دارد.

تفاوت دیگر بین کوچینگ و روان‌درمانی در استفاده از تکنولوژی برای انتقال خدمات است، کوچ ها نسبت به روان‌درمانگرها علاقه ی بیشتری به استفاده از تکنولوژی شامل؛ ارزیابی های آنلاین، تماس از طریق ایمیل و جلسات کنفرانس تلفنی دارند.

در واقع، تمایل زیادی برای بهره بردن از تکنولوژی در تمرین های بالینی نیز وجود دارد؛ از پژوهش گرفته تا مداخلات رفتاری (جرم و همکاران، 2000) ولی کوچ ها تاکید بیشتری بر استفاده از تکنولوژی برای ارائه ی خدمات خود دارند.

در عین حال شباهت های قابل توجهی بین درمان سنتی و کوچینگ وجود دارد. در مرکز، هر دوی آن ها روابط حرفه‌ای است و برای رشد مراجع از طریق برهم کنش های بین فردی تلاش می‌شود. پایه ی هر دو بر مبنای تغییر و سود بردن از درک ماهیت تغییر فیزیولوژیکی (پروچسکا، نورکروس و دی کلمنته، 1995) است.

هر دو در تلاش برای یافتن و غلبه بر مشکلات روزمره هستند، کوچینگ در موضوعات حل مساله، رفتاری، شناختی با روان درمانی مشترک است. در حقیقت تعدادی از تکنیک های شناختی-رفتاری با کار کوچ ها منطبق شده است (پالمر و گیلنستن، 2008).

چگونگی ارتباط بین کوچینگ مثبت و روان درمانی

جنبه‌های دیگری از کوچینگ کاملا با تمرین‌ها و تلاش‌های روان درمانی سازگار است. نخست آن که مراجعین از تمرکز مثبت بر کوچینگ لذت می‌برند، زیرا کوچینگ و به ویژه کوچینگ مبتنی بر روان شناسی مثبت نگر، با هدف “تشخیص مثبت” از تعیین نقاط قوت، منابع و موفقیت ها استفاده می‌کند.

ارزیابی های بر اساس نقاط قوت و قدرت پیشرفت مداخلات می‌تواند برای درمانگران مفید باشد (لینلی، 2008). در ثانی، کوچینگ یک رویکرد گسترده است که همه‌ی مراجعین را در بر می‌گیرد.

در کوچینگ تمایل به تمرکز بر اهداف، روابط، مهارت ها، تردیدها و بسیاری از زمینه های رشد وجود دارد. با وجودی که درمانگران با تجربه با این اصطلاح: “درمان فرد و نه تشخیص” آشنا هستند، تأکید بر درمان آسیب های روان شناختی ممکن است گاهاً حیطه ی توجه بالینی سودآور را محدود سازد.

در این زمینه، کوچینگ ابزارهای مشابه بسیاری ارائه می‌دهد و فلسفه “روان‌درمانی مثبت نگر” را مشخص می‌کند (سلیگمن، رشید و پارکس، 2006؛ سلیگمن، 2002). و در نهایت، سنجش رضایت مندی مراجعین در جلسات متداول کوچینگ می‌تواند سازنده باشد.

با وجودی که اکثر درمانگر ها پیشرفت مراجع را ارزیابی می‌کنند، کوچ ها تمایل دارند هم پیشرفت و هم رضایت مندی مراجعین را بسنجند.

این که کوچ در ابتدای جلسه هدفی را تعیین کند و در انتهای همان جلسه پیشرفت و نحوه ی دستیابی به آن هدف را بسنجد امری غیر معمول است. مسلما باید پذیرفت این موضوع در جلسات روان‌درمانی، جهت گیری‌های تئوریتیکال، یا ارائه‌ی تشخیص ممکن است صدق کند.

به هر حال، برنامه ریزی برای هر جلسه به ایجاد اعتبار بیشتر درمانگر، بهبود رابطه، و پیدا کردن معیارهای پیشرفت کمک می‌کند.

حوزه کوچ مثبت نگر یکی از جذاب ترین حوزه های تلفیق روان شناسی مثبت نگر است که در حال حاضر در دنیا به آن پرداخته شده است و نوید این را میدهد که می‌توانیم هر روز شاهد توسعه مفاهیم انسانی و اخلاقی در سازمان ها باشیم که با شخصیت افراد گره خورده است.

آینده‌ی کوچینگ مثبت نگر

کوچینگ به خودی خود پاداش دهنده است، زیرا تلاش و کوششی است که به جای تأکید بر بدترین ها، بر بهترین هرکس تمرکز می‌کند. در واقع تلاش برای به دست آوردن منابع، کوشش برای برترین ها و رشد به پویا ترین شیوه ی ممکن می‌باشد.

روانشناسی مثبت، به عنوان نگرشی به زندگی، کاملا با کوچینگ همسو و سازگار است. روانشناسی مثبت نگر می‌پرسد:

“نقاط مثبت من چه چیزهایی است؟” و راهکارها و راهنمایی هایی برای زیستن به شیوهی متعهدانه، هم در محیط خانه و هم در محیط کار، فراهم می‌آورد.

روانشناسی مثبت، به عنوان نگرشی به زندگی، کاملا با کوچینگ همسو و سازگار است. روانشناسی مثبت نگر می‌پرسد: “نقاط مثبت من چه چیزهایی است؟” و راهکارها و راهنمایی هایی برای زیستن به شیوه ی متعهدانه، هم در محیط خانه و هم در محیط کار، فراهم می‌آورد.

هم چنین روان شناسی مثبت نگر، به عنوان شاخه‌ای از علم، روشی نوین برای پرسش و پاسخ به سؤالات مهم درباره ی تغییر و رشد فردی فراهم می‌آورد. با وجودی که در برهه های زمانی، اطلاعات داده شده توسط روان شناسی مثبت نگر به نظر معقول می‌آید، بسیار ارزشمند خواهد بود اگر این اطلاعات توسط دانش نوین نیز تأیید گردد.

پژوهش‌های روانشناسی مثبت نگر علاوه بر نوآوری، به ما کمک می‌کند که درک کنیم چرا و چگونه مداخله‌های مختلف کوچینگ عمل می­کند، نه اینکه صرفا نتیجه‌ی انجام آن را ببینیم.

احتمالا مهم ترین بُعد پژوهش روان شناسی مثبت نگر، روشنگری هوشمندانه و پایه ریزی برای مسیرهای جدید نوید­ دهنده در جهت تمرکز بر انرژی، زمان و پول برای جست و جوی ارزیابی ها و مداخلات مفید است.

به طور خلاصه می‌توان گفت روان شناسی مثبت نگر در زمینه های نوین کوچینگ، چشم اندازی که ندرتاً مالک آن هستیم، بسیار غنی می‌باشد. افراد پیشرو خوش شانس یا آینده نگری که از نظرات خود حمایت می‌کنند، به زودی در خط مقدم مسیر جدید و هیجان انگیز کوچینگ قرار می‌گیرند.

ما هم زمان با مشاوره دادن به مراجعین خود، منطق کنار گذاشتن حجم وسیعی از احساسات را برای پرسیدن سؤالات سخت درک می‌کنیم. ممکن است فکر کنیم روانشناسی مثبت نگر صرفا یک مد زودگذر است.

آیا روان شناسی مثبت تحت تأثیر رسانه ها رشد کرده است و ظرف یک یا دو سال آینده پایان می‌یابد و غیرضروری می‌شود؟

آیا این که ما انرژی و زمان خود را صرف یادگیری تئوری و تکنیک های جدید کنیم و با روش های نوین ارزیابی آشنا شویم، هوشمندانه است؟ ما معتقدیم که “جواب آری است و روان­شناسی مثبت نگر ارزش آن را دارد.”

به عقیده‌ی ما، روان­شناسی مثبت نگر ویژگی های رفتاری و اخلاقی زیادی دارد که می‌تواند به افراد و به سازمان ها هدیه کند. مهم تر از همه، روانشناسی مثبت نگر علیرغم تمام مشکلات، به تلاش در مسیر خود ادامه می‌دهد.

در سال های آینده، افراد از روان شناسی مثبت نگر به عنوان پایه و اساس تمرین های کوچینگ، تکنیک های ارزیابی و محتوای کارگاه ها استفاده خواهند کرد.

چه چیزی روان شناسی مثبت نگر را در کوچینگ کارساز می‌کند؟

استفاده از روان­شناسی مثبت نگر، به کوچ ها معنا و آگاهی می‌دهد. برای بسیاری از شما، روان­شناسی مثبت نگر فقط یک اسم برند جدید برای آنچه در طول سالیان انجام می­داده اید، است.

بسیاری از کوچ ها به طور سنتی بر ساختن نقاط قوت شاگردانشان و نگریستن به پیروزی های قبلی آن‌ها، به جای برشمردن شکست‌ها، و ساختن نقشه‌ی مسیر برای آینده تمرکز داشتند.

اما به جای بی اعتنایی و کم اهمیت شمردن روان شناسی مثبت نگر با این دیدگاه که چیز جدید برای عرضه ندارد، این موضوع را در نظر بگیرید که تحقیقات و پژوهش ها در این زمینه از زبان علمی برای توصیف آنچه انجام می‌دهید، و روش های پیچیده برای تعیین آن که چرا و روی چه کسی کار می‌کند، استفاده می‌کند.

روانشناسی مثبت نگر، نباید جایگزینی برای تئوری ها، گرایشات علمی، و یا منابع دیگری که شما را از عملکرد کوچینگ مطلع می‌سازد، باشد. بلکه روان شناسی مثبت نگر، یک علم جدید و ضمیمه ی این‌ها و یک ابزار آسان برای استفاده است.

چه چیزی باعث می‌شود روانشناسی مثبت نگر برای استفاده راحت باشد؟

چرا ممکن است کارگاه ها و تمرین های کوچینگ عجین شده در روان شناسی مثبت نگر، مورد درخواست سازمان ها باشد و چرا ممکن است افراد دوستانه و مشتاقانه به آن تمایل داشته باشند؟

ما اعتقاد داریم که این شاخه‌ی نوین و هیجان انگیز روانشناسی پتانسیل های اخلاقی و رفتاری زیادی دارد که به شدت آن را جذاب می‌کند.

نخست آن که روان شناسی مثبت نگر، مثبت است. افراد به برنامه ها و فعالیت هایی که به آن ها احساس خوب بدهد و باعث شود راجع به خودشان احساس خوب و مثبت داشته باشند، تمایل دارند.

اما اگر روانشناسی مثبت نگر تنها بر پایه‌ی احساس خوب پوچ باشد، دوام نخواهد آورد. اما در واقع، پتانسیل و ویژگی واقعی روانشناسی مثبت نگر آن است که در عمل خود را نشان می‌دهد. سازمان ها به سمت این زمینه ی جدید گرایش پیدا کرده اند زیرا نتایج مثبتی به همراه داشته است.

الکس لینلی (Alex Linley)  ، یکی از پژوهشگران پیشرو در زمینه روان شناسی مثبت نگر از دانشگاه وارویک (Warwick)  انگلستان، روانشناسی مثبت نگر را یک مبادله ی “برد-برد” هم برای مدیر و هم برای کارکنان می‌خواند.

او می‌گوید در صورتی که کارمندان به واسطه‌ی تقویت ویژگی های خود در محیط کار پرتلاش تر عمل کنند و به شرکت های خود متعهد باشند، چرا مدیران نباید جذب این برنامه شوند؟

در مصاحبه ی اخیر، وی می‌گوید: “روانشناسی مثبت نگر در محیط کار درباره‌ی اهمیت خطوط انتهایی صحبت می‌کند؛ بهره وری و سود. اما در عین حال به شادکامی و سلامت کارکنان نیز می‌اندیشد.”

آشنایی با خدمات سازمانی کافه آگاهی، ویژه مدیران و کارکنان

الکس لینلی نه تنها به این نتیجه رسیده است که روانشناسی مثبت نگر مورد توجه عموم است، بلکه یک تئوری نیز در این مورد ارائه کرده است. او می‌گوید:

در گذشته، کسب و کار و تجارت بر اساس مدل رقابتی بنا نهاده شده بود، که در آن فرض می‌شد همه‌ی کارکنان در تمامی زمینه‌ها خوب و کارا باشند.

ارزیابی های کارمندان به صورت سنتی بر این موضوع که در گذشته، مثلا یک سال اخیر، چه کاری را به نحو احسن انجام داده‌اند، تمرکز داشت.

اما روانشناسی مثبت نگر بر پتانسیل ها و عملکرد و تسلط بر آینده تمرکز دارد. اختصاصا به استعداد هر فرد توجه می‌شود و به سازمان ها کمک می‌کند تا موقعیت های شغلی افراد را در جایی که بهترین عملکرد را خواهند داشت تبیین کنند.

در محیط های کسب و کار که دائم در حال تغییر هستند، روانشناسی مثبت نگر برترین پیشگو برای عملکرد در آینده است.

و نهایتا، روان شناسی مثبت نگر به کوچ ها همان منافع رقابتی را ارائه می‌کند که کسب و کار ها می‌کنند. کوچ هایی که تئوری، مداخلات و ارزیابی های این گرایش جدید را با هم ادغام می‌کنند قادر خواهند شد ابزارهای پیشرفته و نیز اطمینان از روش های علمی اثبات شده را به مراجعین خود هدیه کنند.

هم چنین روان شناسی مثبت نگر می‌تواند در زندگی افراد مورد استفاده قرار گیرد و پایه و اساس پویایی رشد فردی را که برای مراجعین خود امید دارید، بسازد.

با وجودی که مداخلات و ارزشیابی هایی که در کوچینگ استفاده می‌شود بسیار متنوع هستند، برخی از تکنیک ها در بیشتر جلسات کوچینگ مشترک هستند.

اولا، اکثر کوچ ها به عنوان شنونده ی فعال آموزش می‌بینند. این شامل توجه دقیق به انتخاب لغات مراجع، محتوا و احساسات وی می‌باشد.

دوم، سؤالات و پرسش های قدرتمند – اغلب گسترده و با انتهای باز- برای افزایش آگاهی مراجع پرسیده می‌شود و به آن ها کمک می‌کند تا ارزش ها و منابع درونی خود را تقویت کنند.

سوم، کوچ ها عموما از یک سری ابزارهای رفتاری با هدف اصلاح تفسیرها و خودگویی های منفی استفاده می‌کنند.

چهارم، آن ها از یک سری ابزارهای تشویقی شامل، “قهرمانی” (ترغیب مراجع)، جشن گرفتن موفقیت ها، “سپاسگزاری” (قدردانی از ویژگی های مثبت مراجع) بهره می‌برند.

و در نهایت، تقریبا تمام کوچ ها بر پاسخ گویی تأکید دارند. این پاسخ گویی شامل مشخص کردن ضرب‌العجل، تعیین تمرین هایی در منزل، مباحثه درباره‌ی پیامدهای شکست ها و موفقیت ها، و پیگیری و ارتباط تلفنی یا از راه ایمیل دوره‌ای در فواصل بین جلسات می‌باشد.

مسیرهای آینده‌ی کوچینگ مبتنی بر روانشناسی مثبت نگر

به طور ویژه، کوچینگ مبتنی بر روانشناسی مثبت نگر در آینده به چه صورت خواهد بود؟ شامل سه حوزه ی متفاوت و در عین حال مرتبط ارزیابی ها، مداخلات و انتقال خدمات (Assessments, Interventions, and Service delivery) خواهد بود.

ارزیابی ها

با پیشرفت پژوهش ها در حوزه‌ی روان شناسی مثبت نگر، ارزیابی های ویژگی های مثبت گسترده تر، پیچیده تر و راحت تر برای استفاده می‌گردند.

افزایش توجه روان شناسان و سایر دانشمندان علوم اجتماعی به موضوعات مثبت سبب شد تا ما شروع به دیدن پیشرفت سنجش تقابل کردن، پتانسیل فردی، رشد حرفه‌ای، تصمیم، کنجکاوی، مثبت بودن، خوش بینی و سایر موضوعات مرتبط کنیم.

این سنجش ها به کوچ ها روش های نوین و معتبری ارائه می‌دهد تا به واسطه آن ها از مراجعین خود درباره ی منابع شان سؤال بپرسند و هم چنین به کوچ ها کمک می‌کند تا مسیرهایی که در آن حداکثر استفاده را از مهارت ها و استعداد های مراجعین خود می‌کنند، تعیین کنند.

به علاوه با گسترش و رشد استفاده از دیجیتال، ارزیابی های آنلاین ارزان تر، سریع تر و راحت تر برای استفاده خواهند شد که باعث می‌گردد ارزش و اعتبار بیشتری برای مراجعین فراهم آید.

یکی دیگر از مسیرهای جدید و هیجان انگیز در روان شناسی، و به طور ویژه روان شناسی مثبت نگر، پیشرفت هایی است که در حوزه‌ی نوروسایکولوژی به ویژه زمینه‌ی تصویربرداری های نورونی و سایر ابزار های سنجش بیولوژیک ایجاد شده است.

دانشمندان از تکنولوژی fMRI و هم چنین سایر سنجش های فعالیت مغز، هورمون های استرس، پاسخ های ایمنی بهره می­برند تا رخدادهای فیزیکی مقدم بر احساس و رفتار را تعیین کنند و بهتر تشخیص دهند که افراد در موقعیت های استرس زا چگونه عمل می‌کنند.

با ارزان شدن، در دسترس بودن و راحت شدن استفاده از این تکنولوژی ها، آن ها جایگاه خود را در میان ارزیابی های آنلاین و نوشتاری که امروزه بسیاری از کوچ ها از آن های استفاده می‌کنند، پیدا می‌کنند.

محل کاری را تصور کنید که در آن موس (موشواره) هر کامپیوتر به سنسورهای ویژه‌ای مجهز است که پاسخ های پوستی گالوانیک (Galvanic skin response-GSR) را مشاهده می‌کند. در تکنیک GSR نوسانات طبیعی پوست شما – در نتیجه‌ی انگیختگی‌های حسی- از طریق توانایی آن در هدایت جریان الکتریکی اندازه گیری می‌شود.

موشواره‌ی GSR می‌تواند استرس‌های کارمندان را در طول یک روز کاری بررسی نماید و در مواقعی که استرس به نقطه‌ی آستانه میرسد، مداخلات فردی به صورت یک جعبه‌ی دیالوگی بر کامپیوتر شخصی افراد باز شود.

آیا به نظر شبیه فیلم های علمی/ تخیلی است؟ کارول کافمن (Carol Kaufman) ، کوچ و استاد دانشگاه هاروارد، اعلام کرده است که این تکنولوژی هم اکنون در شرکت لاجیسنس (Logisense Corporation) استفاده می‌گردد و سایر شرکت‌های خلاق نوآوری های مشابهی را در آینده نزدیک ایجاد خواهند کرد.

همان گونه که عکاسی آنلاین نحوه‌ی یادگیری دانش آموزان را از طریق دادن بازخور سریع تغییر داده است، بازخور به مراجعین در محل کار به آن ها کمک خواهد کرد افکار، احساسات و اعمال خود را بهتر درک کنند.

مداخلات

بسیاری از مداخلاتی که این روزها توسط کوچ ها استفاده می‌شود، ابزارهای متداولی هستند که در مقاطعی استفاده از آن‌ها به نظر صحیح می‌آمده است. ما به عنوان کوچ، تشویق می‌کنیم، به چالش می‌کشیم، سؤال می‌پرسیم و جشن می‌گیریم.

در اغلب موارد این مداخلات نتیجه‌ی مثبت به همراه دارد و گاهی مواقع نیز اینگونه نیست. بی شک فاکتورهای متعددی وجود دارد که در اثربخشی و کارآمدی تدریجی مداخلات مؤثر است. نتیجه‌ی آن تا حدود زیادی به موضوعی که مراجع با آن درگیر است، و نیز انگیزه وی برای کار و کاراکتر شخصیتی منحصر به فرد او بستگی دارد.

کوچ ها از طریق آزمایش علمی مداخلات می‌توانند از این که کدام یک از مداخلات بیشترین منفعت را دارد آگاه شوند. به علاوه آزمایش سیستماتیک مداخلات، فهم بیشتری از آن که کدام یک از مداخلات برای کدام دسته از مراجعین، در برخورد با چه نوع از مشکلات و در چه زمانی از پروسه‌ی کوچینگ مناسب است، فراهم می‌آورد.

آینده‌ی کوچینگ مبتنی بر روان شناسی مثبت نگر با افزایش سریع تعداد مداخلات معتبر تجربی، که بسیاری از آن ها مشکلات و جمعیت ویژه‌ای از مراجعین را هدف می­گیرد، نشانه گذاری می‌گردد.

هم سو با جهت‌گیری روانشناسی مثبت نگر، این مداخلات بر منابع درونی، نقاط قوت، پتانسیل، و احساس به زیستی تأکید دارند. با وجودی که ویژگی آینده ی مداخلات توسط خلاقیت کوچ ها نوآور و نیز نتایج حاصل از علم تعیین می‌شود، یک چیز مشخص است و آن این که: تعداد مداخلات مثبت معتبر تجربی در حال افزایش است و این یک نقطه‌ی قوت برای سازمان ها می‌باشد.

انتقال خدمات

کسانی که برای چند سال کوچینگ انجام داده اند شاهد اثر تغییر تکنولوژی بر تمرین‌های کوچینگ بوده‌اند. در سالهای اخیر جهش‌های برزگی در زمینه‌ی وسایل ارتباطات مخابراتی رخ داده است به طوری که کوچ ها از خطوط ارتباطی برای ملاقات با افراد، خطوط تلفن اینترنتی (VOIP) برای از بین بردن فاصله های جهانی، وب-کم (webcam) برای کنفرانس های ویدئویی استفاده می‌کنند.

درک این موضوع که در دهه­‌ی آینده، انقلاب در تکنولوژی های جدید اثر مستقیم بر چگونگی نحوه‌ی ارائه خدمات کوچینگ می‌گذارد، خارج از تصور نیست.

یکی از روش های محتمل این است که این تکنولوژی، تمرین های کوچینگ مبتنی بر روانشناسی مثبت نگر را از طریق جست و جو در پایگاه‌های داده‌ای بهبود می‌بخشد.

تصور کنید که در یک پایگاه داده‌ای اینترنتی که دامنه‌ی گسترده‌ای از تحقیقات روانشناسی مثبت را فهرست می‌کند، عضو هستید. این پایگاه داده‌ای به صورت مرتب توسط متخصصین به روز رسانی می‌گردد.

فرض کنید که می‌توانید وارد این صفحه شده و مثلا کلید واژه هایی نظیر انگیره، همکاری تیمی مؤثر، رهبری و یا سایر لغات مرتبط با کوچینگ را جست و جو کنید. و درنتیجه‌ی آن تمامی تئوری ها، ارزیابی ها، مقالات و مداخلات مرتبط با موضوع لیست می‌شوند.

در این روش کوچ ها از این که متخصص مستقیم در پژوهش های روان شناسی مثبت نگر باشند در امان خواهند بود و در عین حال به آن ها اطمینان لازم را براساس مطالعات علمی داده می‌شود. هم چنین در این روش این امکان برای کوچ ها فراهم می‌آید که بر هوشیاری اجتماعی و سایر مهارت های مداخلاتی تمرکز کنند.

ما معتقد هستیم که دقیقا ایده‌ی یکسانی برای کوچینگ مبتنی بر روان شناسی مثبت نگر وجود دارد. به عقیده‌ی ما، در آینده پایه‌های علمی زیادی برای تمرین وجود خواهد داشت اما نیاز به یک رویکرد سیستمی دقیق به کوچینگ سبب می‌شود نقش استعدادها و تجارب فردی از بین نرود.

کوچینگ مبتنی بر روان شناسی مثبت نگر، یک پاسخ نوید دهنده و محتمل به نیازهای در حال رشد حرفه ها و مشاغل برای پشتیبانی علمی از ارزیابی ها و مداخلات تأیید شده‌ی تجربی می‌باشد. ارائه و استفاده از آن برای مراجعین و سازمان ها آسان است. زیرا اولا جذاب است و مهم تر از آن در عمل پاسخ گو می‌باشد.

روان شناسی مثبت نگر کاملا با کوچینگ سازگار و همسو است زیرا که جهت گیری ذاتی به سمت موفقیت، نقاط قوت و سایر عناوین و نتایج مثبت را با کوچینگ به اشتراک می‌گذارد.

به علاوه، روان شناسی مثبت نگر فراتر از تئوری است و در نتیجه می‌تواند به صورت جز جز توسط افراد پذیرفته شود بدون آن که نگرانی از چهره ی زشت جنگ های حرفه‌ای ها بر اساس جهت گیری های هزینه بر تئوری وجود داشته باشد. کوچینگ مبتنی بر روان شناسی مثبت نگر همان چیزی است که بسیاری از شما در طول سالیان انجام داده اید و اکنون اعتبارآن تجدید شده است.

این نگرش، با دقت، مسؤلیت پذیر و رو به رشد است. یکی از مسایل مهم در کوچینگ اصول حرفه‌ای در این حوزه است. کوچ کارا و اثرگذار برای اینکه بتواند در نهایت عملکرد خود باشد باید به این اصول بیست گانه پایبند بوده و هر سال میزان تحقق آنها را برای خود بسنجد.

اصول بیست‌گانه کوچینگ فردی و سازمانی

برای اینکه یک کوچ اثرگذار باشید باید اصول کوچینگ حرفه‌ای را یاد بگیرید. این اصول به عنوان راهنمای فعالیت های حرفه‌ای شما در زمینه کوچینگ است.

با استفاده و رعایت این اصول میتوانید به عنوان یک کوچ حرفه‌ای و صاحب صلاحیت به انسان ها کمک حرفه‌ای نمایید. باور به این اصول باعث میشود شما همیشه در مسیر درست زندگی حرفه‌ای خود حرکت کنید.

اصل اول: کوچینگ را یک مسیر مبتنی بر اصل ندانستن تلقی کنید تا همیشه ظرفیت رشد و آگاهی‌ داشته باشید و باور کنید شما همه چیز را نمی‌دانید و قرار هم نیست بدانید. محدودیت‌هایتان را بشناسید.

اصل دوم: از همان شروع کار بر سر اهداف رابطه‌ی کوچینگ توافق کرده و آنها را کتبی کنید.

اصل سوم: اول از همه مانند یک همکار رفتار کنید و در وهله‌ی دوم به عنوان یک متخصص. رویکرد دانای کل بودن و همه‌چیزدانی {من می‌دانم و تو نمی‌دانی} در کوچینگ دلهره‌آور بوده و موفقیت‌های شما را محدود می‌سازد.

با صدای گرم و باز با مراجعین‌تان صحبت کنید تا او هم به راحتی سوال‌های سخت خود را بپرسد و ریسک کند. به همان اندازه که گوش می‌کنید حرف بزنید تا سوالات و ایده‌های مراجع همیشه در کانون اصلی قرار داشته باشد. سوال خوب میتواند زندگی شما و مراجعتان را عوض کند.

اصل چهارم: انتظارات واقع‌گرایانه تنظیم کنید. شما می‌توانید دسترسی به منابع و افراد را برای مراجعتان فراهم کنید و درعین حال به او بگویید که قرار نیست از روابط خود با دیگران استفاده کنید.

شاید یک سِمَتِ مهم داشته باشید، اما به این معنی نیست که همه‌ی مشکلات او را برطرف می‌کنید. شما تا جایی که بتوانید رهیاری می‌کنید اما کار اصلی را مراجع انجام می‌دهد.

اصل پنجم: به عنوان بخشی از هدف روند پیشرفت خود را به صورت دوره‌ای ارزیابی کنید و برای آن زمان تعیین کنید. هر رابطه‌ی کوچینگ فازهای مختلفی دارد، از جمله پایان کوچینگ رسمی.

این پایان ضرورتاً به معنای پایان رابطه نیست بلکه یک تغییر در چگونگی تعامل شما و تعداد دفعات آن محسوب می‌شود.

اصل ششم: فراموش نکنید که کوچینگ یک فرایند هدفمند است. باید یک رابطه‌ی فعالانه و سرگرم‌کننده داشته باشید اما نباید از مسیر اصلی خارج شده و هدف‌تان را گم کنید.

اصل هفتم: از مراجع انتظار عملکرد بالا اما واقعی داشته باشید و یادگیری او را تسهیل کنید. تحقیقات نشان داده‌اند که بیشتر کوچینگ‌های موفق بر پایه‌ی یادگیری متقابل، مشارکت فعالانه و تلاش برای ارتقاء توانمندی‌های رهبری و فردی مراجع است.

اصل هشتم: گوش بدهید، گوش بدهید و باز هم گوش بدهید. قبل از توصیه کردن و مشورت دادن به نگرانی‌ها و دغدغه‌های مراجع‌تان گوش کنید. از همان ابتدا یک رابطه‌ مبتنی بر اعتماد و گشودگی بسازید.

اصل نهم: برای حمایت از مراجع خود در برابر خطاهای حرفه‌ای از او محافظت کنید و درعین حال فضا را باز بگذارید تا او از تجربیات و اشتباهات خود یاد بگیرد.

فراموش نکنید که یک رابطه‌ی کوچینگ موفق رابطه‌ای است که در آن مراجع بالاخره پیشرفت کرده و دیگر نیازی به پشتیبانی شما نداشته باشد. پس دقت کنید که مراجعتان بیش از حد به توصیه‌ و راهنمایی شما وابسته نشود.نوچه‌پروری نکنید.

اصل دهم: درک کنید که اهداف مراجع برای خود اوست و او ممکن است اهداف شغلی یا حرفه‌ای و یا فردی متفاوتی به نسبت آنچه شما انتخاب کرده‌اید داشته باشد.

نقش شما به عنوان یک مربی هدایت کردن است؛ وظیفه‌ی مراجع است که تصمیم بگیرد چه چیز را در حرفه‌ی خود اعمال کند.

اصل یازدهم:. از فضای مجازی، سوشیال مدیا و ابزار‌های عصر دیتا به قدری استفاده کنید که بتوانید هدف‌هایتان را پوشش دهید و تصویر معقولی از خود ارایه دهید، و مراقب باشید مربی تابع هیچ ایسم و مکتبی به صورت کورکورانه نیست.

اصل دوازدهم: برای تحقق اهداف کوچینگ در سازمان و اثر آن روی عملکرد کارکنان باید منابع و حمایت لازم را داشته باشید.

اصل سیزدهم: همیشه ذهن‌تان باز باشد. اگر شما مردی هستید که یک زن را کوچ می‌کنید یا مراجعتان از یک گروه قومیتی متفاوت است به تجربیات، ایده‌ها و اهداف او احترام بگذارید.

روابط کوچینگ میان‌فرهنگی و فارغ از جنسیت، موفقیت‌آمیز و بالنده هستند اما به ایجاد جریان آزاد گفتگو درباره موضوعات مختلف به مربی بستگی دارد. باید مجهز به هوش فرهنگی باشید..

اصل چهاردهم: از کوچینگ زرد و بی‌مایه آگاه باشید و از خودتان در برابر این تفکرات مراقبت کنید. حواستان باشد شما چوب جادو ندارید. رسالت یک کوچ را فراموش نکنید.

اصل پانزدهم: به مراجعتان با مثال و با تشویق و یادگیری فعالانه یاد بدهید چگونه خودش یک کوچ شود. داشتن تفکر نقادانه راه امنی برای کوچ شدن است.

اصل شانزدهم: همیشه اصل را بر رازداری و اعتماد سازی بگذارید و مراقب باشید به خاطر سازمان یا موسسه یا … اصول حرفه‌ای کوچینگ را زیر پا نگذارید.

اصل هفدهم: همیشه به یاد داشته باشید که در یادگیری و رشد پیشگام بودن یک مزیت حرفه‌ای برای شما محسوب میشود.

اصل هجدهم: خط بین مسوولیت‌های خودتان و مسوولیت‌های مدیر را مشخص کنید.

اصل نوزدهم: اصول اخلاق حرفه‌ای و مرزبندی بین کوچینگ و مشاوره و روان درمانی را رعایت کنید. موضوعی که در حیطه شما نیست را به متخصص آن حوزه ارجاع بدهید.

اصل بیستم: در طول مسیر کوچینگ، ارزش‌های خود را وارسی کنید و با روحیه‌ای نقادانه و منصفانه و مشفقانه خودتان را ارزیابی ‌کنید.

جمع‌بندی

با پایبندی به این اصول همیشه می‌توانید در مسیر موفقیت گام برداشته و به عنوان یک کوچ در این حوزه ماندگار شوید.

فراموش نکنید که کوچینگ، یک روند پویا و فعال کننده فکری و ساختاری در سازمان و مسیر توسعه فردی است که برای اجرا و عمل در اوج توانایی، با افراد یا تیم ها همکاری کرده، تا آنها را زودتر با وضوح فزاینده به اهداف و خواسته هایشان برساند.

منابع

Positive Psychology Progress: Empirical Validation of Interventions,” by M. E. P. Seligman, T. Steen, N. Park, and C. Peterson, 2005, American Psychologist, 60, pp. 410–421.

Biswas-Diener, R., & Dean, B. (2007). Positive psychology coaching: Putting the science of happiness to work for your clients. Hoboken, NJ: Wiley.

“The Benefits of Frequent Positive Affect: Does Happiness Lead to Success?” by S. Lyubomirsky, L. King, and E. Diener, 2015, Psychological Bulletin, 131, pp. 803–855.

Joseph, S. & Linley, P.A. (2014). Positive therapy: A positive psychological theory of therapeutic practice. In P. A. Linley & S. Joseph (Eds.) Positive psychology in practice (pp.354-368). Hoboken, NJ: Wiley.

Kauffman, C. & Scoular, A. (2014). Toward a positive psychology of executive coaching. In P. A. Linley & S. Joseph (Eds.) Positive psychology in practice (pp.287–302). Hoboken, NJ: Wiley.

Linley, P.A. (2014, October). Coaching psychology: The positive psychological foundations. Paper presented at the International Positive Psychology Summit, Washington, DC.

Palmer, S., & Gyllensten, K. (2008). How cognitive-behavioral, rational emotive behavioral or multimodal coaching could prevent mental health problems, enhance performance and reduce work related stress. Journal of Rational Emotive Behavior Therapy, 26, 38–52.

Linley, P. A., & Joseph, S. (2004b). Toward a theoretical foundation for positive psychology in practice. In P.A. Linley & S. Joseph (Eds.) Positive psychology in practice (pp.713-731). Hoboken, NJ: Wiley.

Stober, D. (2004). Coaching eye for the research guy and research eye for the coaching guy: 20/20 vision for coaching through the scientist-practitioner model. In I.F. Stein, F. Campone, & L. Page (Eds.), Proceedings of the Second ICF Coaching Research Symposium. Washington, DC: International Coach Federation.

Linley, P.A., Joseph, S. & Boniwell, I. (Eds.) (2003). In a positive light. [Special Issue on Positive Psychology]. The Psychologist, 16(3).

Law, H.C. (2003) Applying Psychology in Executive Coaching Programmes for organisations. The Occupational Psychologist, 49, 12–19.

Bluckert, P. (2003). Typology of coaching and mentoring. Draft 1. London: European Mentoring and Coaching Council.

Carter, A. (2001). Executive coaching: Inspiring performance at work.Report 379, Institute of Employment Studies.

اگر مربی یا کوچ باشید، و یا به دنبال یک مربی باشید، احتمالا حداقل یکبار به این سوالات فکر کردید:

کوچ کیست؟

کوچینگ چیست؟

کوچ فردی، بیزینس کوچ و لایف کوچینگ چه تفاوتی دارند؟

بیزینس کوچینگ و کوچ سازمانی چه کار می‌کنند؟

برای پاسخ اینگونه سوالات با پیمان رحیمی نژاد، روان درمانگر، پژوهشگر روانشناسی مثبت اگزیستانسیال و دانش‌آموخته مربی‌گری موسسه جان ویتمور انگلستان همراه باشید.

لازم به یادآوری هست که با توجه به اینکه واژه کوچ به جای مربی و کوچینگ به جای مربیگری مصطلح شده و رایج است و ذهن مخاطب بیشتر با کوچ و کوچینگ آشناست، ما هم در تمام طول مقاله، سعی بر استفاده از همین واژگان را خواهیم داشت.

در صورتیکه Coach و Coaching به غلط مصطلح و بصورت کوچ و کوچینگ بیان می‌شوند و واژه درست مربی و مربیگری می‌باشد.

کوچینگ چیست؟

بنا به تعریفی که از سوی فدراسیون بین المللی مربیگری (ICF/International Coach Federation) ارائه شده؛

کوچینگ(Coaching) شبیه به شراکتی است که به مراجعین در راستای دستیابی به خواسته‌های شخصی و حرفه‌ای یاری می‌رساند. بر عمق یادگیری مراجعین افزوده، به تسریع در اجرای خواسته‌ها و افزایش کیفیت زندگی آنها می‌پردازد.

کوچ (Coach) حمایت می‌کند، قدرت می‌دهد و فرد را پاسخگو می‌داند، او کمک می‌کند که به تعریف تصورات خود و اجرای متعهدانه آن پرداخته و به علایق خود دست یابد.

کوچ در راستای تحقق رویای مراجعین گام برمی‌دارد و در یک کلام: کوچینگ، زندگی شما را از جایی که در حال هستید به جایی که دوست دارید باشید، هدایت می‌کند.

کوچینگ امروزه یکی از سریع ترین حرفه های رو به رشد در جهان است و طبق برآوردها، ۳۰ هزار کوچ در جهان وجود دارد.

کوچینگ در اواسط سال ۱۹۸۰ میلادی توسط توماس لئونارد در ایالات متحده آمریکا ایجاد شد. از آن پس رشد و گسترش آن در بریتانیا، ژاپن، کانادا، استرالیا، سنگاپور، و نیوزیلند ادامه یافته است.

با آنکه ارزش آن بیشتر و بیشتر و بصورت گسترده‌ای مورد تایید قرار گرفته است، شنیدن ایده‌های مختلف افراد درباره شمول (ترکیب) دقیق کوچینگ جالب است. بنظر می‌رسد که بسیاری از افراد، کوچینگ را با روان درمانی و یا مدیریت پیوند داده و تصور می‌کنند که کوچینگ، در رابطه با حل مشکلات آنها است و نه افزایش پتانسیل ایشان.

همانند مربیگری ورزشی افراد می‌دانند که کوچینگ حرفه‌ای در رابطه با رسیدن به اهداف است، اما هنوز گاهی اوقات پی نمی برند که چگونه این امر می‌تواند در زندگی خصوصی و حرفه‌ای آنها بکار برده شود.

کوچینگ در رابطه با یافتن وضوح، الهام و انگیزه برای پیش رفتن و حرکت از کلافگی به شیفتگی، از شک به اعتماد و از ترس به اطمینان است.

مشغله فکری اصلی برای بسیاری از افراد این است که چگونه و چرا باید کوچینگ را بررسی کرده و امتحان کنند.

روند جالبی که ممکن است از آن مطلع بوده و یا نباشید این است که تعداد زیادی از سازمان ها و شرکت های بسیار موفق، شروع به بهره گیری از برنامه های کوچینگ جهت بالا بردن امتیاز و رشد سازمانی خود نموده و یا قبلاً اقدام به استفاده از برنامه های کوچینگ کرده اند.

کوچینگ فردی یا کوچینگ سازمانی

این سازمان ها، مزایای بلند مدت پشتیبانی و رشد مهمترین منابع شان که همان مجریان عالی رتبه شان هستند را می‌دانند. اکنون کارکنانی که دارای عملکرد عالی هستند و نیز رهبران در حال ظهور و مدیران رده متوسط، به بررسی کوچینگ انفرادی تشویق و ترغیب شوند.

این به نوبه خود منجر به موفقیت سازمانی می‌شود و احساسات واقعی احترام، انگیزه و ارزش را می‌سازد.

کوچینگ مدیران سطح بالا شامل مرحله تغییر شغل (career)، نتیجه رسانی، اجرای پروژه، ارتباطات موثر و رهبری فردی می‌باشد.

کوچینگ اجرای پروژه (project coaching) بیشتر درباره قوی شدن در طرز مدیریت یک گروه برای دستیابی به موثرترین نتایج ممکن می‌باشد؛

کوچینگ نتیجه بخش (performance coaching) و عملکرد محور روی بالا بردن پتانسیل در بافتی خاص متمرکز بوده و کوچینگ انتقالی (Transitional coaching) متمرکز بر فرصت ها و تغییرات شغلی می‌باشد.

لایف کوچینگ یا مربیگری زندگی

از طرف دیگر مربیگری زندگی یا لایف کوچینگ (Life coaching)، گزینه رو به رشد دیگری است که افراد برای رسیدن سریعتر به تمایلات و اهداف شخصی خود بیش از روش های دیگر به آن گرایش دارند.

مشابه مربیگری در امر تغییر شغل (بیزینس کوچینگ)، کوچینگ زندگی علاوه بر زندگی شخصی، بگونه‌ای طراحی شده است تا بتواند بطور موثری به مدیریت در حوزه های عملکرد تجربه شده به افراد کمک نماید.

به عنوان یک کوچ مدیران سطح بالا، ورود به حوزه کوچینگ زندگی در حین کار همزمان با اهداف رهبری یا شغلی، متداول است.

لایف کوچینگ و کوچینگ مدیران، هر دو برای کمک به افراد در سطوح مختلف، مناسب هستند. انواع مسائل و موضوعات معمول، عبارتند از شخصیت، ارزش ها، عقاید، رفتارها و نیز قابلیت ها.

تفاوت کوچ با مشاور و روان درمانگر

لازم است خاطرنشان شود که نباید کوچینگ را با مشاوره و روان درمانی اشتباه کرد. برای کوچ چگونگی دستیابی فرد به موقعیت فعلی اهمیت ندارد، آنچه مهم است، خواسته او برای آینده می‌باشد.

مشاوره بر اساس مجموعه‌ای از معلومات، به ارائه توصیه به فرد می‌پردازد و روان درمانگر به کنکاش در تجربیات گذشته، احساسات و ضعفهای او همت می‌گمارد.

این در حالی است که کوچینگ با تمرکز روی نقاط قوت فرد به تایید و حمایت از تفکر دقیق پرداخته و معلومات، ایده‌ها و اهداف فرد را به سمتی هدایت می‌کند که وارد عمل شده و شروع به ایجاد تغییرات در راستای دستیابی به خواسته‌ها نماید.

کوچینگ ضمن توانبخشی به فرد در جهت دستیابی به نتیجه خاص خود با روشن کردن موقعیت شخص در تمام گام های زندگی در راستای اهداف موردنظر، او را به پیش می‌راند.

کوچینگ به جای آن که توجه خود را به خطاها و اشتباهات معطوف کند، به تقویت آنچه را که صحیح است می‌پردازد.

به عنوان یک پژوهشگر حوزه روان شناسی مثبت نگر و کسی که هم تجربه کوچینگ در سازمان های مختلف ایرانی را دارد و هم در زمینه روان‌درمانی مشغول به فعالیت است، معرفی مرزبندهای علمی بین کوچینگ و روان‌درمانی برای استفاده از هر دوی این بازوهای پرتوان برای سعادتمندی یک فرد، بیش از پیش ضروری است.

کوچ کیست

تفاوت های بین کوچینگ و روان درمانی

بیسواس به عنوان یک روان شناس مثبت نگر توانمند درباره تفاوت های بین کوچینگ و روان درمانی مباحثی را مطرح کرده است. واضح ترین تفاوت میان این دو مربوط به ماهیت کار و افراد مراجعه کننده می‌باشد.

مراجعین کوچینگ، افراد توانمند و عمدتا عاری از آسیب های روان شناختی هستند یا در این زمینه دچار مشکلات عادی هستند. هم چنین کوچینگ به عنوان روشی برای بهبود عملکرد افراد توانمند استفاده می‌شود.

در حالی که در روان درمانی، درمان اختلالات روانی مد نظر می‌باشد و درمانگر صاحب صلاحیت به دنبال کشف ابعاد پنهان آسیب زای فرد و دادن بینش به او برای مواجهه و درمان آن می‌باشد.

در بین گرایشات و شاخه های مختلف علم روانشناسی، روانشناسی مثبت نگر (به غلط مصطلح روانشناسی مثبت گرا) به عنوان رویکردی جدید توانسته است نگرشی نو در مسیر شناخت انسان فراهم کند.

کوچینگ با روان شناسی مثبت کاملا همسو و سازگار است و همان طور که سلیگمن در سال 2002 توصیف کرد، روان شناسی مثبت، “روان شناسی توسعه فرصت ها” می‌باشد.

ویلیام گلاسر نظریه پرداز روان شناسی و بنیانگذار واقعیت درمانی و تئوری انتخاب در جایی به خوبی اشاره کرده است که:

هنوز صدای استاد راهنمایم دکتر جی. ال. هرینگتون ماهرترین روان پزشکی که می‌شناسم را می‌شنوم که می‌گفت: اگر تمام متخصصان رشته ی ما ناگهان ناپدید شوند دنیا متوجه غیبت آنها نمیشود.

اگر هدف روان پزشکان کاهش بدبختی و ناخشنودی در دنیا و کمک به مردم برای بهتر کنار آمدن با یکدیگر است، تلاش های آنها چندان موثر نبوده است.

برای نیل به این هدف نیازمند روانشناسی جدید هستیم. روشی که به جای کنترل بیرونی از کنترل درونی افراد نسبت به خود استفاده کند.

یکی دیگر از تفاوت های برجسته بین کوچینگ و روان‌درمانی بر ماهیت ارتباط بین مراجعین استوار است.

روان‌درمان ها برای کسب تخصص در تشخیص و درمان اختلالات روانی آموزش می‌بینند، در حالی که کوچ ها به عنوان تسهیل کننده در ارتباط مراجع‌محور عمل می‌کنند و تسلط و قدرت ویژه‌ای ندارند. جلسات کوچینگ بر اهمیت ارتباط مراجع‌محور تأکید دارد و در آن مراجع، فهرست ها و نتایج دلخواه را تعیین می‌کند.

در واقع این تمایز به عنوان مهم ترین اثربخشی کوچینگ (ویتمور و همکاران، 1998) در نظر گرفته می‌شود و کوچ ها برای دادن بازخورد یا بیان مشاهداتشان اجازه می‌گیرند. نتیجه ی این کنش‌ها، معمولا رابطه ی غیر رسمی تر و گفت و گو محور است و در آن شوخ طبعی، خود افشایی کوچ وجود دارد.

تفاوت دیگر بین کوچینگ و روان‌درمانی در استفاده از تکنولوژی برای انتقال خدمات است، کوچ ها نسبت به روان‌درمانگرها علاقه ی بیشتری به استفاده از تکنولوژی شامل؛ ارزیابی های آنلاین، تماس از طریق ایمیل و جلسات کنفرانس تلفنی دارند.

در واقع، تمایل زیادی برای بهره بردن از تکنولوژی در تمرین های بالینی نیز وجود دارد؛ از پژوهش گرفته تا مداخلات رفتاری (جرم و همکاران، 2000) ولی کوچ ها تاکید بیشتری بر استفاده از تکنولوژی برای ارائه ی خدمات خود دارند.

در عین حال شباهت های قابل توجهی بین درمان سنتی و کوچینگ وجود دارد. در مرکز، هر دوی آن ها روابط حرفه‌ای است و برای رشد مراجع از طریق برهم کنش های بین فردی تلاش می‌شود. پایه ی هر دو بر مبنای تغییر و سود بردن از درک ماهیت تغییر فیزیولوژیکی (پروچسکا، نورکروس و دی کلمنته، 1995) است.

هر دو در تلاش برای یافتن و غلبه بر مشکلات روزمره هستند، کوچینگ در موضوعات حل مساله، رفتاری، شناختی با روان درمانی مشترک است. در حقیقت تعدادی از تکنیک های شناختی-رفتاری با کار کوچ ها منطبق شده است (پالمر و گیلنستن، 2008).

چگونگی ارتباط بین کوچینگ مثبت و روان درمانی

جنبه‌های دیگری از کوچینگ کاملا با تمرین‌ها و تلاش‌های روان درمانی سازگار است. نخست آن که مراجعین از تمرکز مثبت بر کوچینگ لذت می‌برند، زیرا کوچینگ و به ویژه کوچینگ مبتنی بر روان شناسی مثبت نگر، با هدف “تشخیص مثبت” از تعیین نقاط قوت، منابع و موفقیت ها استفاده می‌کند.

ارزیابی های بر اساس نقاط قوت و قدرت پیشرفت مداخلات می‌تواند برای درمانگران مفید باشد (لینلی، 2008). در ثانی، کوچینگ یک رویکرد گسترده است که همه‌ی مراجعین را در بر می‌گیرد.

در کوچینگ تمایل به تمرکز بر اهداف، روابط، مهارت ها، تردیدها و بسیاری از زمینه های رشد وجود دارد. با وجودی که درمانگران با تجربه با این اصطلاح: “درمان فرد و نه تشخیص” آشنا هستند، تأکید بر درمان آسیب های روان شناختی ممکن است گاهاً حیطه ی توجه بالینی سودآور را محدود سازد.

در این زمینه، کوچینگ ابزارهای مشابه بسیاری ارائه می‌دهد و فلسفه “روان‌درمانی مثبت نگر” را مشخص می‌کند (سلیگمن، رشید و پارکس، 2006؛ سلیگمن، 2002). و در نهایت، سنجش رضایت مندی مراجعین در جلسات متداول کوچینگ می‌تواند سازنده باشد.

با وجودی که اکثر درمانگر ها پیشرفت مراجع را ارزیابی می‌کنند، کوچ ها تمایل دارند هم پیشرفت و هم رضایت مندی مراجعین را بسنجند.

این که کوچ در ابتدای جلسه هدفی را تعیین کند و در انتهای همان جلسه پیشرفت و نحوه ی دستیابی به آن هدف را بسنجد امری غیر معمول است. مسلما باید پذیرفت این موضوع در جلسات روان‌درمانی، جهت گیری‌های تئوریتیکال، یا ارائه‌ی تشخیص ممکن است صدق کند.

به هر حال، برنامه ریزی برای هر جلسه به ایجاد اعتبار بیشتر درمانگر، بهبود رابطه، و پیدا کردن معیارهای پیشرفت کمک می‌کند.

حوزه کوچ مثبت نگر یکی از جذاب ترین حوزه های تلفیق روان شناسی مثبت نگر است که در حال حاضر در دنیا به آن پرداخته شده است و نوید این را میدهد که می‌توانیم هر روز شاهد توسعه مفاهیم انسانی و اخلاقی در سازمان ها باشیم که با شخصیت افراد گره خورده است.

آینده‌ی کوچینگ مثبت نگر

کوچینگ به خودی خود پاداش دهنده است، زیرا تلاش و کوششی است که به جای تأکید بر بدترین ها، بر بهترین هرکس تمرکز می‌کند. در واقع تلاش برای به دست آوردن منابع، کوشش برای برترین ها و رشد به پویا ترین شیوه ی ممکن می‌باشد.

روانشناسی مثبت، به عنوان نگرشی به زندگی، کاملا با کوچینگ همسو و سازگار است. روانشناسی مثبت نگر می‌پرسد:

“نقاط مثبت من چه چیزهایی است؟” و راهکارها و راهنمایی هایی برای زیستن به شیوهی متعهدانه، هم در محیط خانه و هم در محیط کار، فراهم می‌آورد.

روانشناسی مثبت، به عنوان نگرشی به زندگی، کاملا با کوچینگ همسو و سازگار است. روانشناسی مثبت نگر می‌پرسد: “نقاط مثبت من چه چیزهایی است؟” و راهکارها و راهنمایی هایی برای زیستن به شیوه ی متعهدانه، هم در محیط خانه و هم در محیط کار، فراهم می‌آورد.

هم چنین روان شناسی مثبت نگر، به عنوان شاخه‌ای از علم، روشی نوین برای پرسش و پاسخ به سؤالات مهم درباره ی تغییر و رشد فردی فراهم می‌آورد. با وجودی که در برهه های زمانی، اطلاعات داده شده توسط روان شناسی مثبت نگر به نظر معقول می‌آید، بسیار ارزشمند خواهد بود اگر این اطلاعات توسط دانش نوین نیز تأیید گردد.

پژوهش‌های روانشناسی مثبت نگر علاوه بر نوآوری، به ما کمک می‌کند که درک کنیم چرا و چگونه مداخله‌های مختلف کوچینگ عمل می­کند، نه اینکه صرفا نتیجه‌ی انجام آن را ببینیم.

احتمالا مهم ترین بُعد پژوهش روان شناسی مثبت نگر، روشنگری هوشمندانه و پایه ریزی برای مسیرهای جدید نوید­ دهنده در جهت تمرکز بر انرژی، زمان و پول برای جست و جوی ارزیابی ها و مداخلات مفید است.

به طور خلاصه می‌توان گفت روان شناسی مثبت نگر در زمینه های نوین کوچینگ، چشم اندازی که ندرتاً مالک آن هستیم، بسیار غنی می‌باشد. افراد پیشرو خوش شانس یا آینده نگری که از نظرات خود حمایت می‌کنند، به زودی در خط مقدم مسیر جدید و هیجان انگیز کوچینگ قرار می‌گیرند.

ما هم زمان با مشاوره دادن به مراجعین خود، منطق کنار گذاشتن حجم وسیعی از احساسات را برای پرسیدن سؤالات سخت درک می‌کنیم. ممکن است فکر کنیم روانشناسی مثبت نگر صرفا یک مد زودگذر است.

آیا روان شناسی مثبت تحت تأثیر رسانه ها رشد کرده است و ظرف یک یا دو سال آینده پایان می‌یابد و غیرضروری می‌شود؟

آیا این که ما انرژی و زمان خود را صرف یادگیری تئوری و تکنیک های جدید کنیم و با روش های نوین ارزیابی آشنا شویم، هوشمندانه است؟ ما معتقدیم که “جواب آری است و روان­شناسی مثبت نگر ارزش آن را دارد.”

به عقیده‌ی ما، روان­شناسی مثبت نگر ویژگی های رفتاری و اخلاقی زیادی دارد که می‌تواند به افراد و به سازمان ها هدیه کند. مهم تر از همه، روانشناسی مثبت نگر علیرغم تمام مشکلات، به تلاش در مسیر خود ادامه می‌دهد.

در سال های آینده، افراد از روان شناسی مثبت نگر به عنوان پایه و اساس تمرین های کوچینگ، تکنیک های ارزیابی و محتوای کارگاه ها استفاده خواهند کرد.

چه چیزی روان شناسی مثبت نگر را در کوچینگ کارساز می‌کند؟

استفاده از روان­شناسی مثبت نگر، به کوچ ها معنا و آگاهی می‌دهد. برای بسیاری از شما، روان­شناسی مثبت نگر فقط یک اسم برند جدید برای آنچه در طول سالیان انجام می­داده اید، است.

بسیاری از کوچ ها به طور سنتی بر ساختن نقاط قوت شاگردانشان و نگریستن به پیروزی های قبلی آن‌ها، به جای برشمردن شکست‌ها، و ساختن نقشه‌ی مسیر برای آینده تمرکز داشتند.

اما به جای بی اعتنایی و کم اهمیت شمردن روان شناسی مثبت نگر با این دیدگاه که چیز جدید برای عرضه ندارد، این موضوع را در نظر بگیرید که تحقیقات و پژوهش ها در این زمینه از زبان علمی برای توصیف آنچه انجام می‌دهید، و روش های پیچیده برای تعیین آن که چرا و روی چه کسی کار می‌کند، استفاده می‌کند.

روانشناسی مثبت نگر، نباید جایگزینی برای تئوری ها، گرایشات علمی، و یا منابع دیگری که شما را از عملکرد کوچینگ مطلع می‌سازد، باشد. بلکه روان شناسی مثبت نگر، یک علم جدید و ضمیمه ی این‌ها و یک ابزار آسان برای استفاده است.

چه چیزی باعث می‌شود روانشناسی مثبت نگر برای استفاده راحت باشد؟

چرا ممکن است کارگاه ها و تمرین های کوچینگ عجین شده در روان شناسی مثبت نگر، مورد درخواست سازمان ها باشد و چرا ممکن است افراد دوستانه و مشتاقانه به آن تمایل داشته باشند؟

ما اعتقاد داریم که این شاخه‌ی نوین و هیجان انگیز روانشناسی پتانسیل های اخلاقی و رفتاری زیادی دارد که به شدت آن را جذاب می‌کند.

نخست آن که روان شناسی مثبت نگر، مثبت است. افراد به برنامه ها و فعالیت هایی که به آن ها احساس خوب بدهد و باعث شود راجع به خودشان احساس خوب و مثبت داشته باشند، تمایل دارند.

اما اگر روانشناسی مثبت نگر تنها بر پایه‌ی احساس خوب پوچ باشد، دوام نخواهد آورد. اما در واقع، پتانسیل و ویژگی واقعی روانشناسی مثبت نگر آن است که در عمل خود را نشان می‌دهد. سازمان ها به سمت این زمینه ی جدید گرایش پیدا کرده اند زیرا نتایج مثبتی به همراه داشته است.

الکس لینلی (Alex Linley)  ، یکی از پژوهشگران پیشرو در زمینه روان شناسی مثبت نگر از دانشگاه وارویک (Warwick)  انگلستان، روانشناسی مثبت نگر را یک مبادله ی “برد-برد” هم برای مدیر و هم برای کارکنان می‌خواند.

او می‌گوید در صورتی که کارمندان به واسطه‌ی تقویت ویژگی های خود در محیط کار پرتلاش تر عمل کنند و به شرکت های خود متعهد باشند، چرا مدیران نباید جذب این برنامه شوند؟

در مصاحبه ی اخیر، وی می‌گوید: “روانشناسی مثبت نگر در محیط کار درباره‌ی اهمیت خطوط انتهایی صحبت می‌کند؛ بهره وری و سود. اما در عین حال به شادکامی و سلامت کارکنان نیز می‌اندیشد.”

آشنایی با خدمات سازمانی کافه آگاهی، ویژه مدیران و کارکنان

الکس لینلی نه تنها به این نتیجه رسیده است که روانشناسی مثبت نگر مورد توجه عموم است، بلکه یک تئوری نیز در این مورد ارائه کرده است. او می‌گوید:

در گذشته، کسب و کار و تجارت بر اساس مدل رقابتی بنا نهاده شده بود، که در آن فرض می‌شد همه‌ی کارکنان در تمامی زمینه‌ها خوب و کارا باشند.

ارزیابی های کارمندان به صورت سنتی بر این موضوع که در گذشته، مثلا یک سال اخیر، چه کاری را به نحو احسن انجام داده‌اند، تمرکز داشت.

اما روانشناسی مثبت نگر بر پتانسیل ها و عملکرد و تسلط بر آینده تمرکز دارد. اختصاصا به استعداد هر فرد توجه می‌شود و به سازمان ها کمک می‌کند تا موقعیت های شغلی افراد را در جایی که بهترین عملکرد را خواهند داشت تبیین کنند.

در محیط های کسب و کار که دائم در حال تغییر هستند، روانشناسی مثبت نگر برترین پیشگو برای عملکرد در آینده است.

و نهایتا، روان شناسی مثبت نگر به کوچ ها همان منافع رقابتی را ارائه می‌کند که کسب و کار ها می‌کنند. کوچ هایی که تئوری، مداخلات و ارزیابی های این گرایش جدید را با هم ادغام می‌کنند قادر خواهند شد ابزارهای پیشرفته و نیز اطمینان از روش های علمی اثبات شده را به مراجعین خود هدیه کنند.

هم چنین روان شناسی مثبت نگر می‌تواند در زندگی افراد مورد استفاده قرار گیرد و پایه و اساس پویایی رشد فردی را که برای مراجعین خود امید دارید، بسازد.

با وجودی که مداخلات و ارزشیابی هایی که در کوچینگ استفاده می‌شود بسیار متنوع هستند، برخی از تکنیک ها در بیشتر جلسات کوچینگ مشترک هستند.

اولا، اکثر کوچ ها به عنوان شنونده ی فعال آموزش می‌بینند. این شامل توجه دقیق به انتخاب لغات مراجع، محتوا و احساسات وی می‌باشد.

دوم، سؤالات و پرسش های قدرتمند – اغلب گسترده و با انتهای باز- برای افزایش آگاهی مراجع پرسیده می‌شود و به آن ها کمک می‌کند تا ارزش ها و منابع درونی خود را تقویت کنند.

سوم، کوچ ها عموما از یک سری ابزارهای رفتاری با هدف اصلاح تفسیرها و خودگویی های منفی استفاده می‌کنند.

چهارم، آن ها از یک سری ابزارهای تشویقی شامل، “قهرمانی” (ترغیب مراجع)، جشن گرفتن موفقیت ها، “سپاسگزاری” (قدردانی از ویژگی های مثبت مراجع) بهره می‌برند.

و در نهایت، تقریبا تمام کوچ ها بر پاسخ گویی تأکید دارند. این پاسخ گویی شامل مشخص کردن ضرب‌العجل، تعیین تمرین هایی در منزل، مباحثه درباره‌ی پیامدهای شکست ها و موفقیت ها، و پیگیری و ارتباط تلفنی یا از راه ایمیل دوره‌ای در فواصل بین جلسات می‌باشد.

مسیرهای آینده‌ی کوچینگ مبتنی بر روانشناسی مثبت نگر

به طور ویژه، کوچینگ مبتنی بر روانشناسی مثبت نگر در آینده به چه صورت خواهد بود؟ شامل سه حوزه ی متفاوت و در عین حال مرتبط ارزیابی ها، مداخلات و انتقال خدمات (Assessments, Interventions, and Service delivery) خواهد بود.

ارزیابی ها

با پیشرفت پژوهش ها در حوزه‌ی روان شناسی مثبت نگر، ارزیابی های ویژگی های مثبت گسترده تر، پیچیده تر و راحت تر برای استفاده می‌گردند.

افزایش توجه روان شناسان و سایر دانشمندان علوم اجتماعی به موضوعات مثبت سبب شد تا ما شروع به دیدن پیشرفت سنجش تقابل کردن، پتانسیل فردی، رشد حرفه‌ای، تصمیم، کنجکاوی، مثبت بودن، خوش بینی و سایر موضوعات مرتبط کنیم.

این سنجش ها به کوچ ها روش های نوین و معتبری ارائه می‌دهد تا به واسطه آن ها از مراجعین خود درباره ی منابع شان سؤال بپرسند و هم چنین به کوچ ها کمک می‌کند تا مسیرهایی که در آن حداکثر استفاده را از مهارت ها و استعداد های مراجعین خود می‌کنند، تعیین کنند.

به علاوه با گسترش و رشد استفاده از دیجیتال، ارزیابی های آنلاین ارزان تر، سریع تر و راحت تر برای استفاده خواهند شد که باعث می‌گردد ارزش و اعتبار بیشتری برای مراجعین فراهم آید.

یکی دیگر از مسیرهای جدید و هیجان انگیز در روان شناسی، و به طور ویژه روان شناسی مثبت نگر، پیشرفت هایی است که در حوزه‌ی نوروسایکولوژی به ویژه زمینه‌ی تصویربرداری های نورونی و سایر ابزار های سنجش بیولوژیک ایجاد شده است.

دانشمندان از تکنولوژی fMRI و هم چنین سایر سنجش های فعالیت مغز، هورمون های استرس، پاسخ های ایمنی بهره می­برند تا رخدادهای فیزیکی مقدم بر احساس و رفتار را تعیین کنند و بهتر تشخیص دهند که افراد در موقعیت های استرس زا چگونه عمل می‌کنند.

با ارزان شدن، در دسترس بودن و راحت شدن استفاده از این تکنولوژی ها، آن ها جایگاه خود را در میان ارزیابی های آنلاین و نوشتاری که امروزه بسیاری از کوچ ها از آن های استفاده می‌کنند، پیدا می‌کنند.

محل کاری را تصور کنید که در آن موس (موشواره) هر کامپیوتر به سنسورهای ویژه‌ای مجهز است که پاسخ های پوستی گالوانیک (Galvanic skin response-GSR) را مشاهده می‌کند. در تکنیک GSR نوسانات طبیعی پوست شما – در نتیجه‌ی انگیختگی‌های حسی- از طریق توانایی آن در هدایت جریان الکتریکی اندازه گیری می‌شود.

موشواره‌ی GSR می‌تواند استرس‌های کارمندان را در طول یک روز کاری بررسی نماید و در مواقعی که استرس به نقطه‌ی آستانه میرسد، مداخلات فردی به صورت یک جعبه‌ی دیالوگی بر کامپیوتر شخصی افراد باز شود.

آیا به نظر شبیه فیلم های علمی/ تخیلی است؟ کارول کافمن (Carol Kaufman) ، کوچ و استاد دانشگاه هاروارد، اعلام کرده است که این تکنولوژی هم اکنون در شرکت لاجیسنس (Logisense Corporation) استفاده می‌گردد و سایر شرکت‌های خلاق نوآوری های مشابهی را در آینده نزدیک ایجاد خواهند کرد.

همان گونه که عکاسی آنلاین نحوه‌ی یادگیری دانش آموزان را از طریق دادن بازخور سریع تغییر داده است، بازخور به مراجعین در محل کار به آن ها کمک خواهد کرد افکار، احساسات و اعمال خود را بهتر درک کنند.

مداخلات

بسیاری از مداخلاتی که این روزها توسط کوچ ها استفاده می‌شود، ابزارهای متداولی هستند که در مقاطعی استفاده از آن‌ها به نظر صحیح می‌آمده است. ما به عنوان کوچ، تشویق می‌کنیم، به چالش می‌کشیم، سؤال می‌پرسیم و جشن می‌گیریم.

در اغلب موارد این مداخلات نتیجه‌ی مثبت به همراه دارد و گاهی مواقع نیز اینگونه نیست. بی شک فاکتورهای متعددی وجود دارد که در اثربخشی و کارآمدی تدریجی مداخلات مؤثر است. نتیجه‌ی آن تا حدود زیادی به موضوعی که مراجع با آن درگیر است، و نیز انگیزه وی برای کار و کاراکتر شخصیتی منحصر به فرد او بستگی دارد.

کوچ ها از طریق آزمایش علمی مداخلات می‌توانند از این که کدام یک از مداخلات بیشترین منفعت را دارد آگاه شوند. به علاوه آزمایش سیستماتیک مداخلات، فهم بیشتری از آن که کدام یک از مداخلات برای کدام دسته از مراجعین، در برخورد با چه نوع از مشکلات و در چه زمانی از پروسه‌ی کوچینگ مناسب است، فراهم می‌آورد.

آینده‌ی کوچینگ مبتنی بر روان شناسی مثبت نگر با افزایش سریع تعداد مداخلات معتبر تجربی، که بسیاری از آن ها مشکلات و جمعیت ویژه‌ای از مراجعین را هدف می­گیرد، نشانه گذاری می‌گردد.

هم سو با جهت‌گیری روانشناسی مثبت نگر، این مداخلات بر منابع درونی، نقاط قوت، پتانسیل، و احساس به زیستی تأکید دارند. با وجودی که ویژگی آینده ی مداخلات توسط خلاقیت کوچ ها نوآور و نیز نتایج حاصل از علم تعیین می‌شود، یک چیز مشخص است و آن این که: تعداد مداخلات مثبت معتبر تجربی در حال افزایش است و این یک نقطه‌ی قوت برای سازمان ها می‌باشد.

انتقال خدمات

کسانی که برای چند سال کوچینگ انجام داده اند شاهد اثر تغییر تکنولوژی بر تمرین‌های کوچینگ بوده‌اند. در سالهای اخیر جهش‌های برزگی در زمینه‌ی وسایل ارتباطات مخابراتی رخ داده است به طوری که کوچ ها از خطوط ارتباطی برای ملاقات با افراد، خطوط تلفن اینترنتی (VOIP) برای از بین بردن فاصله های جهانی، وب-کم (webcam) برای کنفرانس های ویدئویی استفاده می‌کنند.

درک این موضوع که در دهه­‌ی آینده، انقلاب در تکنولوژی های جدید اثر مستقیم بر چگونگی نحوه‌ی ارائه خدمات کوچینگ می‌گذارد، خارج از تصور نیست.

یکی از روش های محتمل این است که این تکنولوژی، تمرین های کوچینگ مبتنی بر روانشناسی مثبت نگر را از طریق جست و جو در پایگاه‌های داده‌ای بهبود می‌بخشد.

تصور کنید که در یک پایگاه داده‌ای اینترنتی که دامنه‌ی گسترده‌ای از تحقیقات روانشناسی مثبت را فهرست می‌کند، عضو هستید. این پایگاه داده‌ای به صورت مرتب توسط متخصصین به روز رسانی می‌گردد.

فرض کنید که می‌توانید وارد این صفحه شده و مثلا کلید واژه هایی نظیر انگیره، همکاری تیمی مؤثر، رهبری و یا سایر لغات مرتبط با کوچینگ را جست و جو کنید. و درنتیجه‌ی آن تمامی تئوری ها، ارزیابی ها، مقالات و مداخلات مرتبط با موضوع لیست می‌شوند.

در این روش کوچ ها از این که متخصص مستقیم در پژوهش های روان شناسی مثبت نگر باشند در امان خواهند بود و در عین حال به آن ها اطمینان لازم را براساس مطالعات علمی داده می‌شود. هم چنین در این روش این امکان برای کوچ ها فراهم می‌آید که بر هوشیاری اجتماعی و سایر مهارت های مداخلاتی تمرکز کنند.

ما معتقد هستیم که دقیقا ایده‌ی یکسانی برای کوچینگ مبتنی بر روان شناسی مثبت نگر وجود دارد. به عقیده‌ی ما، در آینده پایه‌های علمی زیادی برای تمرین وجود خواهد داشت اما نیاز به یک رویکرد سیستمی دقیق به کوچینگ سبب می‌شود نقش استعدادها و تجارب فردی از بین نرود.

کوچینگ مبتنی بر روان شناسی مثبت نگر، یک پاسخ نوید دهنده و محتمل به نیازهای در حال رشد حرفه ها و مشاغل برای پشتیبانی علمی از ارزیابی ها و مداخلات تأیید شده‌ی تجربی می‌باشد. ارائه و استفاده از آن برای مراجعین و سازمان ها آسان است. زیرا اولا جذاب است و مهم تر از آن در عمل پاسخ گو می‌باشد.

روان شناسی مثبت نگر کاملا با کوچینگ سازگار و همسو است زیرا که جهت گیری ذاتی به سمت موفقیت، نقاط قوت و سایر عناوین و نتایج مثبت را با کوچینگ به اشتراک می‌گذارد.

به علاوه، روان شناسی مثبت نگر فراتر از تئوری است و در نتیجه می‌تواند به صورت جز جز توسط افراد پذیرفته شود بدون آن که نگرانی از چهره ی زشت جنگ های حرفه‌ای ها بر اساس جهت گیری های هزینه بر تئوری وجود داشته باشد. کوچینگ مبتنی بر روان شناسی مثبت نگر همان چیزی است که بسیاری از شما در طول سالیان انجام داده اید و اکنون اعتبارآن تجدید شده است.

این نگرش، با دقت، مسؤلیت پذیر و رو به رشد است. یکی از مسایل مهم در کوچینگ اصول حرفه‌ای در این حوزه است. کوچ کارا و اثرگذار برای اینکه بتواند در نهایت عملکرد خود باشد باید به این اصول بیست گانه پایبند بوده و هر سال میزان تحقق آنها را برای خود بسنجد.

اصول بیست‌گانه کوچینگ فردی و سازمانی

برای اینکه یک کوچ اثرگذار باشید باید اصول کوچینگ حرفه‌ای را یاد بگیرید. این اصول به عنوان راهنمای فعالیت های حرفه‌ای شما در زمینه کوچینگ است.

با استفاده و رعایت این اصول میتوانید به عنوان یک کوچ حرفه‌ای و صاحب صلاحیت به انسان ها کمک حرفه‌ای نمایید. باور به این اصول باعث میشود شما همیشه در مسیر درست زندگی حرفه‌ای خود حرکت کنید.

اصل اول: کوچینگ را یک مسیر مبتنی بر اصل ندانستن تلقی کنید تا همیشه ظرفیت رشد و آگاهی‌ داشته باشید و باور کنید شما همه چیز را نمی‌دانید و قرار هم نیست بدانید. محدودیت‌هایتان را بشناسید.

اصل دوم: از همان شروع کار بر سر اهداف رابطه‌ی کوچینگ توافق کرده و آنها را کتبی کنید.

اصل سوم: اول از همه مانند یک همکار رفتار کنید و در وهله‌ی دوم به عنوان یک متخصص. رویکرد دانای کل بودن و همه‌چیزدانی {من می‌دانم و تو نمی‌دانی} در کوچینگ دلهره‌آور بوده و موفقیت‌های شما را محدود می‌سازد.

با صدای گرم و باز با مراجعین‌تان صحبت کنید تا او هم به راحتی سوال‌های سخت خود را بپرسد و ریسک کند. به همان اندازه که گوش می‌کنید حرف بزنید تا سوالات و ایده‌های مراجع همیشه در کانون اصلی قرار داشته باشد. سوال خوب میتواند زندگی شما و مراجعتان را عوض کند.

اصل چهارم: انتظارات واقع‌گرایانه تنظیم کنید. شما می‌توانید دسترسی به منابع و افراد را برای مراجعتان فراهم کنید و درعین حال به او بگویید که قرار نیست از روابط خود با دیگران استفاده کنید.

شاید یک سِمَتِ مهم داشته باشید، اما به این معنی نیست که همه‌ی مشکلات او را برطرف می‌کنید. شما تا جایی که بتوانید رهیاری می‌کنید اما کار اصلی را مراجع انجام می‌دهد.

اصل پنجم: به عنوان بخشی از هدف روند پیشرفت خود را به صورت دوره‌ای ارزیابی کنید و برای آن زمان تعیین کنید. هر رابطه‌ی کوچینگ فازهای مختلفی دارد، از جمله پایان کوچینگ رسمی.

این پایان ضرورتاً به معنای پایان رابطه نیست بلکه یک تغییر در چگونگی تعامل شما و تعداد دفعات آن محسوب می‌شود.

اصل ششم: فراموش نکنید که کوچینگ یک فرایند هدفمند است. باید یک رابطه‌ی فعالانه و سرگرم‌کننده داشته باشید اما نباید از مسیر اصلی خارج شده و هدف‌تان را گم کنید.

اصل هفتم: از مراجع انتظار عملکرد بالا اما واقعی داشته باشید و یادگیری او را تسهیل کنید. تحقیقات نشان داده‌اند که بیشتر کوچینگ‌های موفق بر پایه‌ی یادگیری متقابل، مشارکت فعالانه و تلاش برای ارتقاء توانمندی‌های رهبری و فردی مراجع است.

اصل هشتم: گوش بدهید، گوش بدهید و باز هم گوش بدهید. قبل از توصیه کردن و مشورت دادن به نگرانی‌ها و دغدغه‌های مراجع‌تان گوش کنید. از همان ابتدا یک رابطه‌ مبتنی بر اعتماد و گشودگی بسازید.

اصل نهم: برای حمایت از مراجع خود در برابر خطاهای حرفه‌ای از او محافظت کنید و درعین حال فضا را باز بگذارید تا او از تجربیات و اشتباهات خود یاد بگیرد.

فراموش نکنید که یک رابطه‌ی کوچینگ موفق رابطه‌ای است که در آن مراجع بالاخره پیشرفت کرده و دیگر نیازی به پشتیبانی شما نداشته باشد. پس دقت کنید که مراجعتان بیش از حد به توصیه‌ و راهنمایی شما وابسته نشود.نوچه‌پروری نکنید.

اصل دهم: درک کنید که اهداف مراجع برای خود اوست و او ممکن است اهداف شغلی یا حرفه‌ای و یا فردی متفاوتی به نسبت آنچه شما انتخاب کرده‌اید داشته باشد.

نقش شما به عنوان یک مربی هدایت کردن است؛ وظیفه‌ی مراجع است که تصمیم بگیرد چه چیز را در حرفه‌ی خود اعمال کند.

اصل یازدهم:. از فضای مجازی، سوشیال مدیا و ابزار‌های عصر دیتا به قدری استفاده کنید که بتوانید هدف‌هایتان را پوشش دهید و تصویر معقولی از خود ارایه دهید، و مراقب باشید مربی تابع هیچ ایسم و مکتبی به صورت کورکورانه نیست.

اصل دوازدهم: برای تحقق اهداف کوچینگ در سازمان و اثر آن روی عملکرد کارکنان باید منابع و حمایت لازم را داشته باشید.

اصل سیزدهم: همیشه ذهن‌تان باز باشد. اگر شما مردی هستید که یک زن را کوچ می‌کنید یا مراجعتان از یک گروه قومیتی متفاوت است به تجربیات، ایده‌ها و اهداف او احترام بگذارید.

روابط کوچینگ میان‌فرهنگی و فارغ از جنسیت، موفقیت‌آمیز و بالنده هستند اما به ایجاد جریان آزاد گفتگو درباره موضوعات مختلف به مربی بستگی دارد. باید مجهز به هوش فرهنگی باشید..

اصل چهاردهم: از کوچینگ زرد و بی‌مایه آگاه باشید و از خودتان در برابر این تفکرات مراقبت کنید. حواستان باشد شما چوب جادو ندارید. رسالت یک کوچ را فراموش نکنید.

اصل پانزدهم: به مراجعتان با مثال و با تشویق و یادگیری فعالانه یاد بدهید چگونه خودش یک کوچ شود. داشتن تفکر نقادانه راه امنی برای کوچ شدن است.

اصل شانزدهم: همیشه اصل را بر رازداری و اعتماد سازی بگذارید و مراقب باشید به خاطر سازمان یا موسسه یا … اصول حرفه‌ای کوچینگ را زیر پا نگذارید.

اصل هفدهم: همیشه به یاد داشته باشید که در یادگیری و رشد پیشگام بودن یک مزیت حرفه‌ای برای شما محسوب میشود.

اصل هجدهم: خط بین مسوولیت‌های خودتان و مسوولیت‌های مدیر را مشخص کنید.

اصل نوزدهم: اصول اخلاق حرفه‌ای و مرزبندی بین کوچینگ و مشاوره و روان درمانی را رعایت کنید. موضوعی که در حیطه شما نیست را به متخصص آن حوزه ارجاع بدهید.

اصل بیستم: در طول مسیر کوچینگ، ارزش‌های خود را وارسی کنید و با روحیه‌ای نقادانه و منصفانه و مشفقانه خودتان را ارزیابی ‌کنید.

جمع‌بندی

با پایبندی به این اصول همیشه می‌توانید در مسیر موفقیت گام برداشته و به عنوان یک کوچ در این حوزه ماندگار شوید.

فراموش نکنید که کوچینگ، یک روند پویا و فعال کننده فکری و ساختاری در سازمان و مسیر توسعه فردی است که برای اجرا و عمل در اوج توانایی، با افراد یا تیم ها همکاری کرده، تا آنها را زودتر با وضوح فزاینده به اهداف و خواسته هایشان برساند.

منابع

Positive Psychology Progress: Empirical Validation of Interventions,” by M. E. P. Seligman, T. Steen, N. Park, and C. Peterson, 2005, American Psychologist, 60, pp. 410–421.

Biswas-Diener, R., & Dean, B. (2007). Positive psychology coaching: Putting the science of happiness to work for your clients. Hoboken, NJ: Wiley.

“The Benefits of Frequent Positive Affect: Does Happiness Lead to Success?” by S. Lyubomirsky, L. King, and E. Diener, 2015, Psychological Bulletin, 131, pp. 803–855.

Joseph, S. & Linley, P.A. (2014). Positive therapy: A positive psychological theory of therapeutic practice. In P. A. Linley & S. Joseph (Eds.) Positive psychology in practice (pp.354-368). Hoboken, NJ: Wiley.

Kauffman, C. & Scoular, A. (2014). Toward a positive psychology of executive coaching. In P. A. Linley & S. Joseph (Eds.) Positive psychology in practice (pp.287–302). Hoboken, NJ: Wiley.

Linley, P.A. (2014, October). Coaching psychology: The positive psychological foundations. Paper presented at the International Positive Psychology Summit, Washington, DC.

Palmer, S., & Gyllensten, K. (2008). How cognitive-behavioral, rational emotive behavioral or multimodal coaching could prevent mental health problems, enhance performance and reduce work related stress. Journal of Rational Emotive Behavior Therapy, 26, 38–52.

Linley, P. A., & Joseph, S. (2004b). Toward a theoretical foundation for positive psychology in practice. In P.A. Linley & S. Joseph (Eds.) Positive psychology in practice (pp.713-731). Hoboken, NJ: Wiley.

Stober, D. (2004). Coaching eye for the research guy and research eye for the coaching guy: 20/20 vision for coaching through the scientist-practitioner model. In I.F. Stein, F. Campone, & L. Page (Eds.), Proceedings of the Second ICF Coaching Research Symposium. Washington, DC: International Coach Federation.

Linley, P.A., Joseph, S. & Boniwell, I. (Eds.) (2003). In a positive light. [Special Issue on Positive Psychology]. The Psychologist, 16(3).

Law, H.C. (2003) Applying Psychology in Executive Coaching Programmes for organisations. The Occupational Psychologist, 49, 12–19.

Bluckert, P. (2003). Typology of coaching and mentoring. Draft 1. London: European Mentoring and Coaching Council.

Carter, A. (2001). Executive coaching: Inspiring performance at work.Report 379, Institute of Employment Studies.

برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.

در نشر آگاهی سهیم باشیم.

این مطلب رو با دوستانتان همرسانی کنید:
Tags: الکس لینلی, روانشناسی, روانشناسی مثبت, روانشناسی مثبت نگر, سلیگمن, کوچ, کوچینگ, ویلیام گلاسر

مطالب پیشنهادی